محبوبترین آثار پایان یافته
Who Made Me a Princess
Jujutsu Kaisen
Solo Leveling
Tokyo Ghoul
Tokyo Revengers
Doctor Elise: The Royal Lady with the Lamp
Haikyuu!!
20th Century Boys
Kimetsu no Yaiba
Kaijuu 8-gou
پایان یافته (118 اثر)
Houseki no Kuni
سالها پیش، زمین از برخورد شش شهابسنگ متحمل صدماتی شد که شش قمر بهوجود آورد و جزیرهای تنها را باقی گذاشت. کسانی که نتوانستند خود را به آن جزیره برسانند، به ته اقیانوس فرو رفتند و به مرور زمان به بلور تبدیل شدند. با گذشت هزاران سال، بیستوهشت تن از این موجودات بلوریشده—که به «درخشانها» مشهورند—از عمقها برخاستند و در همان جزیره ساکن شدند. آنها تحت رهبری خردمند کونگو-سنسی باید از خود در برابر اقمارنشینان بیشمار—ساکنانی که در پی جمعآوری اجساد باارزششان برای ساخت سلاح و جواهرند—دفاع کنند.
داستان «سرزمین جواهرات» (Houseki no Kuni) حول فسفوفسلایت میچرخد، جواهری جوان که در آستانهٔ سیصد سالگی است. دستوپاچلفتی، بسیار شکننده و بیاستعداد بهنظر میرسد، از ضعیفترین جواهرهاست و در مبارزه با اقمارنشینان نمیتواند یاری چندانی برساند. اما هرچه نبرد با این مهاجمان فرازمینی شدت میگیرد، او زود درمییابد که رسیدن به قدرت بهایی دارد که هیچکس نباید مجبور به پرداختش شود.
سالها پیش، زمین از برخورد شش شهابسنگ متحمل صدماتی شد که شش قمر بهوجود آورد و جزیرهای تنها را باقی گذاشت. کسانی که نتوانستند خود را به آن جزیره برسانند، به ته اقیانوس فرو رفتند و به مرور زمان به بلور تبدیل شدند. با گذشت هزاران سال، بیستوهشت تن از این موجودات بلوریشده—که به «درخشانها» مشهورند—از عمقها برخاستند و در همان جزیره ساکن شدند. آنها تحت رهبری خردمند کونگو-سنسی باید از خود در برابر اقمارنشینان بیشمار—ساکنانی که در پی جمعآوری اجساد باارزششان برای ساخت سلاح و جواهرند—دفاع کنند.
داستان «سرزمین جواهرات» (Houseki no Kuni) حول فسفوفسلایت میچرخد، جواهری جوان که در آستانهٔ سیصد سالگی است. دستوپاچلفتی، بسیار شکننده و بیاستعداد بهنظر میرسد، از ضعیفترین جواهرهاست و در مبارزه با اقمارنشینان نمیتواند یاری چندانی برساند. اما هرچه نبرد با این مهاجمان فرازمینی شدت میگیرد، او زود درمییابد که رسیدن به قدرت بهایی دارد که هیچکس نباید مجبور به پرداختش شود.
قرنهاست که سازمانهای مخفی متعددی در نابودسازی انواع هیولاهای خطرناک مشارکت داشتهاند. یکی از این سازمانها «هلزینگ» است که در انگلستان مستقر بوده و توسط رهبر زیرک خود، سر اینتگرا فیربروک وینگیتس هلزینگ، اداره میشود. برترین شکارچی و برگ برندهٔ او «آلوکارد» است؛ یک خونآشام شکستناپذیر که پدرش او را از نظر ژنتیکی دستورزی کرده است. با اینکه خود او از «آنها» محسوب میشود، سوگند خورده محافظ و خدمتگزار اینتگرا باشد.
اکنون بحرانی جدید آغاز میشود و آلوکارد باید با کمک «سِراس ویکتوریا»، شریک تازهخونآشامش، حقیقت پشت حملات مرموز خونآشامی را کشف کند. در این نبرد هر انسانی لزوماً متحد او نیست و آلوکارد در صورت وجود مانع، بدون تردید هر کسی را که در مسیرش قرار گیرد میکشد.
قرنهاست که سازمانهای مخفی متعددی در نابودسازی انواع هیولاهای خطرناک مشارکت داشتهاند. یکی از این سازمانها «هلزینگ» است که در انگلستان مستقر بوده و توسط رهبر زیرک خود، سر اینتگرا فیربروک وینگیتس هلزینگ، اداره میشود. برترین شکارچی و برگ برندهٔ او «آلوکارد» است؛ یک خونآشام شکستناپذیر که پدرش او را از نظر ژنتیکی دستورزی کرده است. با اینکه خود او از «آنها» محسوب میشود، سوگند خورده محافظ و خدمتگزار اینتگرا باشد.
اکنون بحرانی جدید آغاز میشود و آلوکارد باید با کمک «سِراس ویکتوریا»، شریک تازهخونآشامش، حقیقت پشت حملات مرموز خونآشامی را کشف کند. در این نبرد هر انسانی لزوماً متحد او نیست و آلوکارد در صورت وجود مانع، بدون تردید هر کسی را که در مسیرش قرار گیرد میکشد.
گرچه کیوکو هوری در مدرسه بهخاطر خوشمشربی و استعداد تحصیلیاش مورد تحسین قرار میگیرد، جنبهٔ دیگری از زندگیاش را پنهان کرده است. والدینش بهعلت مشغلهٔ کاری اغلب در خانه نیستند، بنابراین هوری باید از برادر کوچکش مراقبت کند و کارهای خانه را انجام دهد و فرصتی برای معاشرت خارج از مدرسه ندارد.
در همین حال، ایزومی مییامورا بهعنوان نوجوانی عبوس، عینکی و اوتاکو شناخته میشود. اما در واقع او فردی مهربان است که در درس خواندن ناتوان است. علاوه بر این، او نه پیرسینگ را پشت موهای بلندش پنهان کرده و یک تاتو روی پشت و شانهٔ چپش دارد.
بهطور کاملاً اتفاقی، هوری و مییامورا بیرون از مدرسه با هم برخورد میکنند―هیچیک آنگونه که دیگری انتظار دارد ظاهر نمیشود. این دو که بهظاهر متضادند، رفتهرفته دوست میشوند و جنبهای از شخصیت خود را که تاکنون به هیچکس نشان نداده بودند با یکدیگر به اشتراک میگذارند.
گرچه کیوکو هوری در مدرسه بهخاطر خوشمشربی و استعداد تحصیلیاش مورد تحسین قرار میگیرد، جنبهٔ دیگری از زندگیاش را پنهان کرده است. والدینش بهعلت مشغلهٔ کاری اغلب در خانه نیستند، بنابراین هوری باید از برادر کوچکش مراقبت کند و کارهای خانه را انجام دهد و فرصتی برای معاشرت خارج از مدرسه ندارد.
در همین حال، ایزومی مییامورا بهعنوان نوجوانی عبوس، عینکی و اوتاکو شناخته میشود. اما در واقع او فردی مهربان است که در درس خواندن ناتوان است. علاوه بر این، او نه پیرسینگ را پشت موهای بلندش پنهان کرده و یک تاتو روی پشت و شانهٔ چپش دارد.
بهطور کاملاً اتفاقی، هوری و مییامورا بیرون از مدرسه با هم برخورد میکنند―هیچیک آنگونه که دیگری انتظار دارد ظاهر نمیشود. این دو که بهظاهر متضادند، رفتهرفته دوست میشوند و جنبهای از شخصیت خود را که تاکنون به هیچکس نشان نداده بودند با یکدیگر به اشتراک میگذارند.
در شهر کورووزو-چو، کیریه گوشیما زندگی نسبتاً عادیای در کنار خانوادهاش دارد. روزی که برای دیدار با دوستپسرش، شوئیچی سایتو، به ایستگاه قطار میرود، متوجه میشود پدر او در کوچهای به صدف حلزون خیره شده است. کیریه اهمیت چندانی نمیدهد و ماجرا را با شوئیچی درمیان میگذارد. شوئیچی میگوید پدرش مدتی است رفتاری عجیب از خود نشان میدهد و خودش هم آرزوی ترک شهر را با کیریه دارد، چرا که معتقد است شهر به نوعی آلوده به مارپیچها شده است.
اما وسواس پدر نسبت به این شکل به زودی تبعات مرگباری به همراه میآورد و زنجیرهای از اتفاقات هولناک و غیرقابل توضیح را آغاز میکند که ساکنان کورووزو-چو را به تدریج در چنگال جنون مارپیچی فرو میبرد.
در شهر کورووزو-چو، کیریه گوشیما زندگی نسبتاً عادیای در کنار خانوادهاش دارد. روزی که برای دیدار با دوستپسرش، شوئیچی سایتو، به ایستگاه قطار میرود، متوجه میشود پدر او در کوچهای به صدف حلزون خیره شده است. کیریه اهمیت چندانی نمیدهد و ماجرا را با شوئیچی درمیان میگذارد. شوئیچی میگوید پدرش مدتی است رفتاری عجیب از خود نشان میدهد و خودش هم آرزوی ترک شهر را با کیریه دارد، چرا که معتقد است شهر به نوعی آلوده به مارپیچها شده است.
اما وسواس پدر نسبت به این شکل به زودی تبعات مرگباری به همراه میآورد و زنجیرهای از اتفاقات هولناک و غیرقابل توضیح را آغاز میکند که ساکنان کورووزو-چو را به تدریج در چنگال جنون مارپیچی فرو میبرد.
Haikyuu!!
سوت به صدا درمیآید. توپ بالا میرود. یک دریا (دریبل)، یک ست، یک اسپایک.
والیبال؛ ورزشی که در آن دو تیم روبهرو قرار میگیرند و با یک تور بلند و دیوارمانند از هم جدا شدهاند.
«پیرِ کوچک»، با قد تنها ۱۷۰ سانتیمتر، از پس تور غولآسا و دیوار بلاککنندهها برمیآید. شُویو هیناتا، با چشمانی پر از تحسین، به قامت کلاغمانند او خیره میشود. هیناتا که عزمش را جزم کرده تا همچون پیرِ کوچک به ارتفاعات بپرد، در سال آخر راهنمایی بالاخره تیمی تشکیل میدهد و در اولین تورنمنت والیبالش شرکت میکند. اما تیم او در نخستین دیدار مقابل دبیرستان قدرتمند کیتاگاوا دایییچی، که تحت رهبری نابغه اما سرسخت «پادشاه زمین»، توبیو کاگِیاما، قرار دارد، کاملاً شکست میخورد.
هیناتا برای گرفتن انتقام رسمی در رقابتهای دبیرستانی و پیروی از راه پیرِ کوچک، وارد دبیرستان کاراسونو میشود—اما وقتی در سالن ورزشی را میگشاید، کاگِیاما را بهعنوان همتیمیاش میبیند و نقشههایش نقش بر آب میشود.
اکنون هیناتا باید جایگاه خود را در تیم پیدا کند و در کنار کاگِیامای چالشبرانگیز کار کند تا ضعفهایش را جبران کند و به رؤیای خود—رسیدن به قلهٔ دنیای والیبال دبیرستان—جامهٔ عمل بپوشاند.
سوت به صدا درمیآید. توپ بالا میرود. یک دریا (دریبل)، یک ست، یک اسپایک.
والیبال؛ ورزشی که در آن دو تیم روبهرو قرار میگیرند و با یک تور بلند و دیوارمانند از هم جدا شدهاند.
«پیرِ کوچک»، با قد تنها ۱۷۰ سانتیمتر، از پس تور غولآسا و دیوار بلاککنندهها برمیآید. شُویو هیناتا، با چشمانی پر از تحسین، به قامت کلاغمانند او خیره میشود. هیناتا که عزمش را جزم کرده تا همچون پیرِ کوچک به ارتفاعات بپرد، در سال آخر راهنمایی بالاخره تیمی تشکیل میدهد و در اولین تورنمنت والیبالش شرکت میکند. اما تیم او در نخستین دیدار مقابل دبیرستان قدرتمند کیتاگاوا دایییچی، که تحت رهبری نابغه اما سرسخت «پادشاه زمین»، توبیو کاگِیاما، قرار دارد، کاملاً شکست میخورد.
هیناتا برای گرفتن انتقام رسمی در رقابتهای دبیرستانی و پیروی از راه پیرِ کوچک، وارد دبیرستان کاراسونو میشود—اما وقتی در سالن ورزشی را میگشاید، کاگِیاما را بهعنوان همتیمیاش میبیند و نقشههایش نقش بر آب میشود.
اکنون هیناتا باید جایگاه خود را در تیم پیدا کند و در کنار کاگِیامای چالشبرانگیز کار کند تا ضعفهایش را جبران کند و به رؤیای خود—رسیدن به قلهٔ دنیای والیبال دبیرستان—جامهٔ عمل بپوشاند.
Gogo Monster
یوکی تاچیبانا، دانشآموز سال اول دبستان و درونگرا، معتقد است طبقهٔ چهارم مدرسهاش محل حضور موجودات ماورایی است که تنها عدهٔ کمی از بچهها (و هیچیک از بزرگترها) قادر به دیدنشان هستند. او از هجوم اخیر موجودات جدید و کمدوستتر نگران است و همچنین از این میترسد که با بزرگتر شدن، تواناییاش در درک شکل حقیقی اشیا کاهش یابد. بیشتر همکلاسیها به یوکی میخندند و او را بهخاطر گفتهها و رفتارهای عجیبش دیوانه میدانند، و جدا از موجوداتی که میبیند، تنها در دو ارتباط اجتماعی شرکت دارد: سرایدار مهربان و بردبار مدرسه، ماکوتو سوزوکی—شاگرد تازهواردی که کنار میز او نشسته—و پسری مرموز به نام IQ که همیشه جعبهای روی سرش دارد.
یوکی تاچیبانا، دانشآموز سال اول دبستان و درونگرا، معتقد است طبقهٔ چهارم مدرسهاش محل حضور موجودات ماورایی است که تنها عدهٔ کمی از بچهها (و هیچیک از بزرگترها) قادر به دیدنشان هستند. او از هجوم اخیر موجودات جدید و کمدوستتر نگران است و همچنین از این میترسد که با بزرگتر شدن، تواناییاش در درک شکل حقیقی اشیا کاهش یابد. بیشتر همکلاسیها به یوکی میخندند و او را بهخاطر گفتهها و رفتارهای عجیبش دیوانه میدانند، و جدا از موجوداتی که میبیند، تنها در دو ارتباط اجتماعی شرکت دارد: سرایدار مهربان و بردبار مدرسه، ماکوتو سوزوکی—شاگرد تازهواردی که کنار میز او نشسته—و پسری مرموز به نام IQ که همیشه جعبهای روی سرش دارد.
Bungou Stray Dogs: Beast
ریونوسوکه آکوتاگاوا در زاغههای شهر زندگی میکند و با تکیه بر قدرتش، هر کس جرأت کند دست به خواهرش گین یا دوستانش بزند را بهسختی مجازات میکند. اما اوج زندگی او زمانی رقم میخورد که جنایتکاران مسلح به سراغ گروهش میآیند و دوستانش را به قتل میرسانند. در تلاش برای انتقام، آکوتاگاوا خود را در آستانهٔ مرگ مییابد که مرد مرموزی با لباس سیاه او را نجات میدهد و وعده میدهد تا زمانی که آکوتاگاوا توان مقابله مجدد را نیافته، از گین مراقبت کند.
بیش از چهار سال میگذرد، اما نشانی از آن مرد سیاهپوش یا گین به دست نمیآید. با این حال، آکوتاگاوا دست از جستوجو نمیکشد. هنگامی که ساکونوسوکه اودا از وضعیت زندگی او دلجویی میکند و او را به عضویت «آژانس کارآگاهان مسلح» دعوت میکند، فرصتی برای آکوتاگاوا پیش میآید تا سرنخی از محل گین بیابد.
بیآنکه بداند، گین در کنار «اوسامو دازای» رهبر شریر باند بندر مافیا و جانشینش «آتسوشی ناکاجیما»— معروف به «دروگر سفید»— محافظت میشود. برای نجات خواهرش، آکوتاگاوا باید بر ضعفی که سالها او را آزار میداد غلبه کند و همهچیزش را فدا سازد.
ریونوسوکه آکوتاگاوا در زاغههای شهر زندگی میکند و با تکیه بر قدرتش، هر کس جرأت کند دست به خواهرش گین یا دوستانش بزند را بهسختی مجازات میکند. اما اوج زندگی او زمانی رقم میخورد که جنایتکاران مسلح به سراغ گروهش میآیند و دوستانش را به قتل میرسانند. در تلاش برای انتقام، آکوتاگاوا خود را در آستانهٔ مرگ مییابد که مرد مرموزی با لباس سیاه او را نجات میدهد و وعده میدهد تا زمانی که آکوتاگاوا توان مقابله مجدد را نیافته، از گین مراقبت کند.
بیش از چهار سال میگذرد، اما نشانی از آن مرد سیاهپوش یا گین به دست نمیآید. با این حال، آکوتاگاوا دست از جستوجو نمیکشد. هنگامی که ساکونوسوکه اودا از وضعیت زندگی او دلجویی میکند و او را به عضویت «آژانس کارآگاهان مسلح» دعوت میکند، فرصتی برای آکوتاگاوا پیش میآید تا سرنخی از محل گین بیابد.
بیآنکه بداند، گین در کنار «اوسامو دازای» رهبر شریر باند بندر مافیا و جانشینش «آتسوشی ناکاجیما»— معروف به «دروگر سفید»— محافظت میشود. برای نجات خواهرش، آکوتاگاوا باید بر ضعفی که سالها او را آزار میداد غلبه کند و همهچیزش را فدا سازد.
Bungou Stray Dogs: Dazai, Chuuya, Juugosai
در محلهٔ قانونگریز سوریباچی در یوکوهاما، انواع و اقسام افراد پراکندهاند. برای حفظ امنیت یکدیگر، گروهی از نوجوانان سازمان دفاع شخصیای به نام «گوسفندان» تأسیس کردند که «چویا ناراهارا» پانزدهساله بهعنوان «شاه» آنها شناخته میشود. به لطف توانایی قدرتمند چویا در کنترل گرانش، قلیلاند کسانی که جرات مخالفت با گوسفندان را داشته باشند.
اما خبر نگرانکنندهای در سوریباچی دستبهدست میشود: از رهبر فوتشدهٔ باند «بندر مافیا» گزارش شده که دیده شده دور میزند. جانشین او، اؤگای موری، شاگرد خود «اوسامو دازای» را میفرستد تا راز این بازگشت احتمالی را کشف کند. در جریان تحقیقات، دازای با چویا برخورد میکند و درگیری شدیدی میان آن دو شکل میگیرد. ولی پیش از آنکه چویا ضربهٔ نهایی را وارد کند، اعضای بندر مافیا او را بهاسارت میگیرند.
موری معاملهای به چویا پیشنهاد میکند: اگر این نوجوان به حل معمای احیای ظاهری رهبر پیشین کمک کند، هیچیک از اعضای «گوسفندان» آسیبی نخواهند دید. چویا که در تنگنا قرار گرفته، بیمیل اما ناگزیر میپذیرد. حالا او و دازای باید در کنار هم – هرچند از یکدیگر نفرت دارند – بر اختلافاتشان غلبه کنند تا یوکوهاما را نجات دهند. اما ظهور «آراهاباکی»، خدای بلاها، تهدید کرده است که نقشههای آنها را مختل سازد.
در محلهٔ قانونگریز سوریباچی در یوکوهاما، انواع و اقسام افراد پراکندهاند. برای حفظ امنیت یکدیگر، گروهی از نوجوانان سازمان دفاع شخصیای به نام «گوسفندان» تأسیس کردند که «چویا ناراهارا» پانزدهساله بهعنوان «شاه» آنها شناخته میشود. به لطف توانایی قدرتمند چویا در کنترل گرانش، قلیلاند کسانی که جرات مخالفت با گوسفندان را داشته باشند.
اما خبر نگرانکنندهای در سوریباچی دستبهدست میشود: از رهبر فوتشدهٔ باند «بندر مافیا» گزارش شده که دیده شده دور میزند. جانشین او، اؤگای موری، شاگرد خود «اوسامو دازای» را میفرستد تا راز این بازگشت احتمالی را کشف کند. در جریان تحقیقات، دازای با چویا برخورد میکند و درگیری شدیدی میان آن دو شکل میگیرد. ولی پیش از آنکه چویا ضربهٔ نهایی را وارد کند، اعضای بندر مافیا او را بهاسارت میگیرند.
موری معاملهای به چویا پیشنهاد میکند: اگر این نوجوان به حل معمای احیای ظاهری رهبر پیشین کمک کند، هیچیک از اعضای «گوسفندان» آسیبی نخواهند دید. چویا که در تنگنا قرار گرفته، بیمیل اما ناگزیر میپذیرد. حالا او و دازای باید در کنار هم – هرچند از یکدیگر نفرت دارند – بر اختلافاتشان غلبه کنند تا یوکوهاما را نجات دهند. اما ظهور «آراهاباکی»، خدای بلاها، تهدید کرده است که نقشههای آنها را مختل سازد.
Ao Haru Ride
در حالی که اکثر دختران آرزوی محبوبیت در میان پسران را دارند، فوتابا یوشیوکا دقیقاً نقطهی مقابل آن را میخواهد. پس از آنکه در دورهی راهنمایی مورد تحسین بسیاری قرار گرفت و به همین خاطر از سوی همکلاسیهای دخترش طرد شد، تصمیم میگیرد دوران دبیرستان فرصت او برای بازسازی چهرهاش باشد. بنابراین، او شروع به رفتار نامؤنث و بیتفاوت نسبت به پسران میکند تا در این مسیر بتواند «دوستانی» برای خود پیدا کند.
فوتابا نمیداند زندگیاش با بازگشت عشق اولش، کو مابوچی، پس از ناپدیدی ناگهانی او چند سال پیش در دورهی راهنمایی، دستخوش تغییرات دیگری خواهد شد. با وجود غیبت طولانیمدت او، خاطرات شیرینی که با هم داشتهاند هنوز در ذهن فوتابا باقی است و او آرزو دارد به آن روزها بازگردد. اما درمییابد که آن پسر مهربان و ملایم گذشته کاملاً ناپدید شده و در عوض فردی سرد و بدبین جای او را گرفته است. کو اعتراف میکند که آن وقت نیز نسبت به فوتابا احساس متقابل داشته، اما هشدار میدهد که دیگر هیچگاه نمیتوان به گذشته بازگشت، زیرا همه چیز، حتی خود او، تغییر کرده است.
Ao Haru Ride ماجراجوییهای فوتابا را در جستوجوی عشق واقعی و دوستی دنبال میکند، در حالی که او تمام تلاشش را میکند تا به خودِ واقعیاش وفادار بماند.
در حالی که اکثر دختران آرزوی محبوبیت در میان پسران را دارند، فوتابا یوشیوکا دقیقاً نقطهی مقابل آن را میخواهد. پس از آنکه در دورهی راهنمایی مورد تحسین بسیاری قرار گرفت و به همین خاطر از سوی همکلاسیهای دخترش طرد شد، تصمیم میگیرد دوران دبیرستان فرصت او برای بازسازی چهرهاش باشد. بنابراین، او شروع به رفتار نامؤنث و بیتفاوت نسبت به پسران میکند تا در این مسیر بتواند «دوستانی» برای خود پیدا کند.
فوتابا نمیداند زندگیاش با بازگشت عشق اولش، کو مابوچی، پس از ناپدیدی ناگهانی او چند سال پیش در دورهی راهنمایی، دستخوش تغییرات دیگری خواهد شد. با وجود غیبت طولانیمدت او، خاطرات شیرینی که با هم داشتهاند هنوز در ذهن فوتابا باقی است و او آرزو دارد به آن روزها بازگردد. اما درمییابد که آن پسر مهربان و ملایم گذشته کاملاً ناپدید شده و در عوض فردی سرد و بدبین جای او را گرفته است. کو اعتراف میکند که آن وقت نیز نسبت به فوتابا احساس متقابل داشته، اما هشدار میدهد که دیگر هیچگاه نمیتوان به گذشته بازگشت، زیرا همه چیز، حتی خود او، تغییر کرده است.
Ao Haru Ride ماجراجوییهای فوتابا را در جستوجوی عشق واقعی و دوستی دنبال میکند، در حالی که او تمام تلاشش را میکند تا به خودِ واقعیاش وفادار بماند.
Ajin: Demi-Human
داستان دربارهٔ یک دانشآموز دبیرستانی به نام کی ناگای است که در جریان یک تصادف رانندگی کشته میشود، اما بلافاصله دوباره زنده میشود و درمییابد انسان نیست، بلکه آجینی اسرارآمیز است که مرگ برایش معنایی ندارد. او که از این حقیقت وحشتزده شده، از دست انسانها فرار میکند، اما دوستش کای به او پیوسته و در گریزش از تمدن همراهیاش میکند. سپس کی در میان نبردی میان انسانها و آجینها گرفتار میشود و مجبور است یکی از دو طرف را انتخاب کند.
داستان دربارهٔ یک دانشآموز دبیرستانی به نام کی ناگای است که در جریان یک تصادف رانندگی کشته میشود، اما بلافاصله دوباره زنده میشود و درمییابد انسان نیست، بلکه آجینی اسرارآمیز است که مرگ برایش معنایی ندارد. او که از این حقیقت وحشتزده شده، از دست انسانها فرار میکند، اما دوستش کای به او پیوسته و در گریزش از تمدن همراهیاش میکند. سپس کی در میان نبردی میان انسانها و آجینها گرفتار میشود و مجبور است یکی از دو طرف را انتخاب کند.
20th Century Boys
همزمان که قرن بیستم به پایان خود نزدیک میشود، مردم سراسر جهان نگران آن هستند که دنیا در حال تغییر است. و احتمالاً نه به سوی بهتر شدن.
کنجی اندو مدیر معمولی یک فروشگاه زنجیرهای کوچک است که تنها سعی دارد روزگارش را بگذراند. اما وقتی میفهمد یکی از دوستان قدیمیاش که «الاغ» نامیده میشد ناگهان خودکشی کرده و فرقهای جدید به رهبری فردی موسوم به «دوست» در حال مشهور شدن است، کنجی حس میکند چیزی درست نیست. با چند سرنخ کلیدی که از دوست مرحومش باقی مانده، کنجی درمییابد این فرقه بسیار فراتر از آن چیزی است که فکرش را میکرد—نه تنها این سازمان مرموز مستقیماً او و دوستان دوران کودکیاش را هدف قرار داده، بلکه تمام دنیا نیز با خطری بزرگ مواجه است که تنها این دوستان کلید متوقف کردنش را در اختیار دارند.
زندگی سادهی کنجی که به سختی روزگار میگذراند، وقتی با دوستان دوران کودکیاش دوباره متحد میشود کاملاً دگرگون میشود؛ و آنها باید با هم بفهمند گذشتهشان چگونه با این فرقه پیوند خورده، چون گشودن دروازهی قرن جدید ممکن است به معنای پایان جهان باشد.
همزمان که قرن بیستم به پایان خود نزدیک میشود، مردم سراسر جهان نگران آن هستند که دنیا در حال تغییر است. و احتمالاً نه به سوی بهتر شدن.
کنجی اندو مدیر معمولی یک فروشگاه زنجیرهای کوچک است که تنها سعی دارد روزگارش را بگذراند. اما وقتی میفهمد یکی از دوستان قدیمیاش که «الاغ» نامیده میشد ناگهان خودکشی کرده و فرقهای جدید به رهبری فردی موسوم به «دوست» در حال مشهور شدن است، کنجی حس میکند چیزی درست نیست. با چند سرنخ کلیدی که از دوست مرحومش باقی مانده، کنجی درمییابد این فرقه بسیار فراتر از آن چیزی است که فکرش را میکرد—نه تنها این سازمان مرموز مستقیماً او و دوستان دوران کودکیاش را هدف قرار داده، بلکه تمام دنیا نیز با خطری بزرگ مواجه است که تنها این دوستان کلید متوقف کردنش را در اختیار دارند.
زندگی سادهی کنجی که به سختی روزگار میگذراند، وقتی با دوستان دوران کودکیاش دوباره متحد میشود کاملاً دگرگون میشود؛ و آنها باید با هم بفهمند گذشتهشان چگونه با این فرقه پیوند خورده، چون گشودن دروازهی قرن جدید ممکن است به معنای پایان جهان باشد.
21st Century Boys
با پایان یافتن درگیری میان کنجی اندو، دوستان دوران کودکیاش و رهبر فرقهای به نام «دوست»، دو راز همچنان باقی میماند—هویت واقعی «دوست» و اینکه آیا تهدید به استفاده از «بمب ضدفوتون» پیش از مرگ او جدی بوده یا صرفاً bluff. کنجی، همراه با سازمان ملل متحد و در امید یافتن پاسخ، تصمیم میگیرد در این پایانبندی سفر طولانی چنددههای، از برنامهای واقعیت مجازی بهره ببرد که بر پایهٔ خاطرات کودکی «دوست» ساخته شده است.
با پایان یافتن درگیری میان کنجی اندو، دوستان دوران کودکیاش و رهبر فرقهای به نام «دوست»، دو راز همچنان باقی میماند—هویت واقعی «دوست» و اینکه آیا تهدید به استفاده از «بمب ضدفوتون» پیش از مرگ او جدی بوده یا صرفاً bluff. کنجی، همراه با سازمان ملل متحد و در امید یافتن پاسخ، تصمیم میگیرد در این پایانبندی سفر طولانی چنددههای، از برنامهای واقعیت مجازی بهره ببرد که بر پایهٔ خاطرات کودکی «دوست» ساخته شده است.
Kimetsu no Yaiba
از دیرباز، شایعاتی درباره دیوهای آدمخوار که در جنگلها کمین کردهاند، بر سر زبانها بوده است. به همین دلیل، مردم محلی هرگز شبها از خانه بیرون نمیروند. طبق افسانهها، یک شکارچی دیو نیز شبهنگام پرسه میزند و این دیوهای خونخوار را شکار میکند.
از زمانی که پدر تانجیرو درگذشت، او مسئولیت تأمین معاش مادر و پنج خواهر و برادرش را بر عهده گرفت. با اینکه زندگیشان سخت و آمیخته با غم است، اما شادی را در کنار هم یافته بودند. با این حال، این گرمای زودگذر در یک روز تلخ از بین میرود؛ وقتی که تانجیرو خانوادهاش را سلاخیشده مییابد و تنها بازمانده، خواهرش نزوکو، به یک دیو تبدیل شده است.
به اندوه او افزوده میشود زمانی که شکارچی دیوی به نام تومیئوکا گیو سر میرسد و قصد کشتن نزوکو را دارد، اما با شگفتی میبیند که نزوکو و تانجیرو شروع به محافظت از یکدیگر میکنند. با مشاهده این اتفاق عجیب و مهارت مبارزهای امیدوارکنندهی تانجیرو، گیو تصمیم میگیرد آنها را به استاد قدیمی خود بفرستد تا آموزش ببینند.
بدین ترتیب، زندگی تانجیرو بهعنوان یک شکارچی دیو آغاز میشود؛ با هدف درمان خواهرش و یافتن کسی که خانوادهاش را قتلعام کرده است.
از دیرباز، شایعاتی درباره دیوهای آدمخوار که در جنگلها کمین کردهاند، بر سر زبانها بوده است. به همین دلیل، مردم محلی هرگز شبها از خانه بیرون نمیروند. طبق افسانهها، یک شکارچی دیو نیز شبهنگام پرسه میزند و این دیوهای خونخوار را شکار میکند.
از زمانی که پدر تانجیرو درگذشت، او مسئولیت تأمین معاش مادر و پنج خواهر و برادرش را بر عهده گرفت. با اینکه زندگیشان سخت و آمیخته با غم است، اما شادی را در کنار هم یافته بودند. با این حال، این گرمای زودگذر در یک روز تلخ از بین میرود؛ وقتی که تانجیرو خانوادهاش را سلاخیشده مییابد و تنها بازمانده، خواهرش نزوکو، به یک دیو تبدیل شده است.
به اندوه او افزوده میشود زمانی که شکارچی دیوی به نام تومیئوکا گیو سر میرسد و قصد کشتن نزوکو را دارد، اما با شگفتی میبیند که نزوکو و تانجیرو شروع به محافظت از یکدیگر میکنند. با مشاهده این اتفاق عجیب و مهارت مبارزهای امیدوارکنندهی تانجیرو، گیو تصمیم میگیرد آنها را به استاد قدیمی خود بفرستد تا آموزش ببینند.
بدین ترتیب، زندگی تانجیرو بهعنوان یک شکارچی دیو آغاز میشود؛ با هدف درمان خواهرش و یافتن کسی که خانوادهاش را قتلعام کرده است.
Billy Bat
کوین یاماگاتا خالق کمیک آمریکایی «بیلی بت» است، که در آن یک خفاش انسانگون در ماجراهای مختلف نقش اصلی را دارد. پس از یک ملاقات کوتاه با پلیس، کوین به ژاپن بازمیگردد—جایی که در جریان جنگ جهانی دوم بهعنوان مترجم برای نیروهای متفقین خدمت کرده بود—تا منشأ کمیک خود و توطئهای چندنسلی با ریشهای بسیار ماورایی را کشف کند. با پیشرفت داستان، جابهجاییهای زمانی بهصورت غیرخطی به جلو و عقب اتفاق میافتند و راز علامتهای خفاش، رویدادهای تاریخی ناشی از تأثیر آنها و کسانی که دچار تواناییهای پیشگویانهشان شدهاند، آشکار میشود.
کوین یاماگاتا خالق کمیک آمریکایی «بیلی بت» است، که در آن یک خفاش انسانگون در ماجراهای مختلف نقش اصلی را دارد. پس از یک ملاقات کوتاه با پلیس، کوین به ژاپن بازمیگردد—جایی که در جریان جنگ جهانی دوم بهعنوان مترجم برای نیروهای متفقین خدمت کرده بود—تا منشأ کمیک خود و توطئهای چندنسلی با ریشهای بسیار ماورایی را کشف کند. با پیشرفت داستان، جابهجاییهای زمانی بهصورت غیرخطی به جلو و عقب اتفاق میافتند و راز علامتهای خفاش، رویدادهای تاریخی ناشی از تأثیر آنها و کسانی که دچار تواناییهای پیشگویانهشان شدهاند، آشکار میشود.
Ao no Hako one-shot
تایکی اینوماتا دانشآموزی ورزشدوست و پرشور است که هر روز با اشتیاق تلاش میکند اولین نفری باشد که به سالن ورزشی مدرسه، معروف به «جعبهی آبی»، میرسد. اما لبخند صبحگاهیاش خیلی زود محو میشود؛ چرا که بارها و بارها رقابت را به رهبر تیم بسکتبال دختران، چیناتسو کانو، میبازد. با وجود این، تایکی در دلش به این دختر ارشد علاقه دارد و تنها دیدن او دوباره روحیهاش را شعلهور میسازد.
با ارادهای محکم، تایکی تصمیم میگیرد به زودی عشقش را به چیناتسو ابراز کند. اما اعتراف به عشق کار آسانی نیست—بهویژه وقتی ممکن است چیناتسو خواستگارهای دیگری داشته باشد و تایکی برایش کاملاً غریبه باشد. آیا عشق جوانانهی تایکی میتواند درون این جعبهی آبی شکوفا شود؟
تایکی اینوماتا دانشآموزی ورزشدوست و پرشور است که هر روز با اشتیاق تلاش میکند اولین نفری باشد که به سالن ورزشی مدرسه، معروف به «جعبهی آبی»، میرسد. اما لبخند صبحگاهیاش خیلی زود محو میشود؛ چرا که بارها و بارها رقابت را به رهبر تیم بسکتبال دختران، چیناتسو کانو، میبازد. با وجود این، تایکی در دلش به این دختر ارشد علاقه دارد و تنها دیدن او دوباره روحیهاش را شعلهور میسازد.
با ارادهای محکم، تایکی تصمیم میگیرد به زودی عشقش را به چیناتسو ابراز کند. اما اعتراف به عشق کار آسانی نیست—بهویژه وقتی ممکن است چیناتسو خواستگارهای دیگری داشته باشد و تایکی برایش کاملاً غریبه باشد. آیا عشق جوانانهی تایکی میتواند درون این جعبهی آبی شکوفا شود؟