محبوبترین آثار مانگا
Jujutsu Kaisen
Jujutsu Kaisen Modulo
Ao no Hako
SPY×FAMILY
Tokyo Ghoul
Tokyo Revengers
The Fragrant Flower Blooms with Dignity
Jibaku Shounen Hanako-kun
Haikyuu!!
20th Century Boys
مانگا (106 اثر)
Tokyo Ghoul
در سایههای تاریک شهر توکیو، موجوداتی ترسناک بهنام «غول» پنهان شدهاند که تنها با فرارسیدن شب و تغذیه از انسانها گرسنگی خود را برطرف میکنند. بهدلیل حملات مداوم آنها به شهروندان، سازمانی با نام «کمیسیون مقابله با غولها» (CCG) تشکیل شده تا با این تهدید مبارزه کند. اما مشکل اصلی اینجاست که غولها خود را بهراحتی در قالب انسانها پنهان میکنند و در میان مردم زندگی میکنند تا شکار برایشان آسانتر شود.
کِن کانکی، دانشجوی سادهدل و تازهوارد دانشگاه، ناخواسته وارد دنیای غولها میشود؛ وقتی دختری که با او قرار میگذارد، در واقع یک غول است که قصد شکار او را دارد.
او بهسختی از این رویارویی جان سالم به در میبرد، اما پس از عمل جراحی، درمییابد که به موجودی نیمهانسان، نیمهغول تبدیل شده است. با میل شدیدش به گوشت انسان که دیگر با روشهای معمول قابل مهار نیست، او با گروهی از غولهای صلحطلب آشنا میشود که در یک کافه فعالیت دارند و سعی میکنند به او کمک کنند تا با وضعیت جدیدش کنار بیاید.
اما آرامشی که کانکی انتظارش را داشت، دوامی ندارد؛ زیرا بهزودی در مرکز جنگی تمامعیار بین غولها و نیروهای CCG قرار میگیرد—در حالی که خود نیز هدف توجه غولهایی از سراسر توکیو شده است.
در سایههای تاریک شهر توکیو، موجوداتی ترسناک بهنام «غول» پنهان شدهاند که تنها با فرارسیدن شب و تغذیه از انسانها گرسنگی خود را برطرف میکنند. بهدلیل حملات مداوم آنها به شهروندان، سازمانی با نام «کمیسیون مقابله با غولها» (CCG) تشکیل شده تا با این تهدید مبارزه کند. اما مشکل اصلی اینجاست که غولها خود را بهراحتی در قالب انسانها پنهان میکنند و در میان مردم زندگی میکنند تا شکار برایشان آسانتر شود.
کِن کانکی، دانشجوی سادهدل و تازهوارد دانشگاه، ناخواسته وارد دنیای غولها میشود؛ وقتی دختری که با او قرار میگذارد، در واقع یک غول است که قصد شکار او را دارد.
او بهسختی از این رویارویی جان سالم به در میبرد، اما پس از عمل جراحی، درمییابد که به موجودی نیمهانسان، نیمهغول تبدیل شده است. با میل شدیدش به گوشت انسان که دیگر با روشهای معمول قابل مهار نیست، او با گروهی از غولهای صلحطلب آشنا میشود که در یک کافه فعالیت دارند و سعی میکنند به او کمک کنند تا با وضعیت جدیدش کنار بیاید.
اما آرامشی که کانکی انتظارش را داشت، دوامی ندارد؛ زیرا بهزودی در مرکز جنگی تمامعیار بین غولها و نیروهای CCG قرار میگیرد—در حالی که خود نیز هدف توجه غولهایی از سراسر توکیو شده است.
Tokyo Ghoul:re
دو سال از یورش CCG به آنتِیکو میگذرد. اگرچه فضای توکیو بهخاطر نفوذ فزایندهی CCG دچار تغییرات چشمگیری شده، گولها همچنان تهدیدی جدیاند و بهویژه سازمان تروریستی «آوگیری تری» که خطر رو بهرشدی را از جانب CCG احساس میکند، محتاطتر عمل میکند.
تشکیل یک تیم ویژه با نام «گردان کوئینکس» ممکن است همان نیروی محرکهای باشد که CCG برای ریشهکنکردن ساکنان ناخواستهی توکیو نیاز دارد. اعضای این تیم انسانهایی هستند که با جراحی قادر شدهاند از تواناییهای ویژهی گولها بهرهمند شوند و در عملیات نابودی این موجودات خطرناک شرکت میکنند. رهبر «کوئینکس»، هایسه ساساکی، نیمهگول و نیمهانسان است که زیر نظر بازرس ویژهی مشهور، کیشو آریما، آموزش دیده است. اما در پشت چهرهی این جوان چیزی پنهان است؛ خاطراتی نامعلوم کمکم به ذهنش هجوم میآورند و او را به یاد آن کسی میاندازند که قبلاً بوده است.
دو سال از یورش CCG به آنتِیکو میگذرد. اگرچه فضای توکیو بهخاطر نفوذ فزایندهی CCG دچار تغییرات چشمگیری شده، گولها همچنان تهدیدی جدیاند و بهویژه سازمان تروریستی «آوگیری تری» که خطر رو بهرشدی را از جانب CCG احساس میکند، محتاطتر عمل میکند.
تشکیل یک تیم ویژه با نام «گردان کوئینکس» ممکن است همان نیروی محرکهای باشد که CCG برای ریشهکنکردن ساکنان ناخواستهی توکیو نیاز دارد. اعضای این تیم انسانهایی هستند که با جراحی قادر شدهاند از تواناییهای ویژهی گولها بهرهمند شوند و در عملیات نابودی این موجودات خطرناک شرکت میکنند. رهبر «کوئینکس»، هایسه ساساکی، نیمهگول و نیمهانسان است که زیر نظر بازرس ویژهی مشهور، کیشو آریما، آموزش دیده است. اما در پشت چهرهی این جوان چیزی پنهان است؛ خاطراتی نامعلوم کمکم به ذهنش هجوم میآورند و او را به یاد آن کسی میاندازند که قبلاً بوده است.
«Wanted!» یکی از پنج داستان کوتاه اودا ایچیرو است که پیش از تبدیل «وان پیس» به موفقیتی بزرگ منتشر شد. داستان دربارهٔ پسری جوان است که بهطور اتفاقی نقشهٔ گنجی باستانی را پیدا میکند و همراه با دوستانش راهی سفری پرماجرا میشود. در مسیر، آنها با تلهها، دشمنان و معماهای متعددی روبهرو میشوند و هر یک درسهایی دربارهٔ شجاعت، دوستی و کشف قدرتهای درونیشان میآموزند.
«Wanted!» یکی از پنج داستان کوتاه اودا ایچیرو است که پیش از تبدیل «وان پیس» به موفقیتی بزرگ منتشر شد. داستان دربارهٔ پسری جوان است که بهطور اتفاقی نقشهٔ گنجی باستانی را پیدا میکند و همراه با دوستانش راهی سفری پرماجرا میشود. در مسیر، آنها با تلهها، دشمنان و معماهای متعددی روبهرو میشوند و هر یک درسهایی دربارهٔ شجاعت، دوستی و کشف قدرتهای درونیشان میآموزند.
Tonari no Kaibutsu-kun
شیزوکو میزوتانی که به «مورچهٔ درسخوان» معروف است، توجه چندانی به همکلاسیهایش ندارد و در عوض تلاش میکند مانند مادرش در زندگی کاری موفق باشد. اما دنیای او وقتی دگرگون میشود که رشوه میگیرد تا جزوههای درسی را برای هارو یوشیدا، یاغی کلاس که پس از یک دعوای خشونتآمیز از مدرسه اخراج شده بود، بیاورد.
با وجود برخورد خشن و تند او در ابتدا، هارو بهسرعت قانع میشود که میان آنها دوستی شکل گرفته و حتی عشقش را به شیزوکو اعتراف میکند. هر چه زمان بیشتری را با هارو میگذراند، شیزوکو درمییابد که زیر ظاهر خشن او، روحی مهربان و صادق نهفته است.
شیزوکو میزوتانی که به «مورچهٔ درسخوان» معروف است، توجه چندانی به همکلاسیهایش ندارد و در عوض تلاش میکند مانند مادرش در زندگی کاری موفق باشد. اما دنیای او وقتی دگرگون میشود که رشوه میگیرد تا جزوههای درسی را برای هارو یوشیدا، یاغی کلاس که پس از یک دعوای خشونتآمیز از مدرسه اخراج شده بود، بیاورد.
با وجود برخورد خشن و تند او در ابتدا، هارو بهسرعت قانع میشود که میان آنها دوستی شکل گرفته و حتی عشقش را به شیزوکو اعتراف میکند. هر چه زمان بیشتری را با هارو میگذراند، شیزوکو درمییابد که زیر ظاهر خشن او، روحی مهربان و صادق نهفته است.
Kusuriya no Hitorigoto
در یکی از دربارهای امپراتوری، چند ماه از زمانی میگذرد که دختری هفدهساله بهنام ماومائو ربوده شده و وادار شده بهعنوان خادم سطح پایین در کاخ امپراتور کار کند. با این حال، او همچنان روح کنجکاو و عملگرایانهاش را حفظ کرده و تصمیم دارد تا پایان سالهای خدمتش به کار ادامه دهد. اما یک روز خبردار میشود که دو نوزاد امپراتور بهشدت بیمار شدهاند؛ ماومائو بیدرنگ تصمیم میگیرد مخفیانه وارد عمل شود و با تکیه بر تجربهاش بهعنوان داروسازی که در محلهای فقیر و چراغسرخ بزرگ شده، راهی برای درمانشان بیابد.
با وجود تلاشهای ماومائو برای پنهانکاری، خیلی زود توجه جینشی، یک سرسپرده بانفوذ دربار که به استعدادهای او پی میبرد، جلب میشود. ماومائو بهسرعت جای خود را در حلقه درونی دربار مییابد و با بهکارگیری دانش داروسازی و شخصیت خاص و کمی عجیبوغریبش، به مرور در حل معماهای پزشکی گوناگون شهرت پیدا میکند.
در یکی از دربارهای امپراتوری، چند ماه از زمانی میگذرد که دختری هفدهساله بهنام ماومائو ربوده شده و وادار شده بهعنوان خادم سطح پایین در کاخ امپراتور کار کند. با این حال، او همچنان روح کنجکاو و عملگرایانهاش را حفظ کرده و تصمیم دارد تا پایان سالهای خدمتش به کار ادامه دهد. اما یک روز خبردار میشود که دو نوزاد امپراتور بهشدت بیمار شدهاند؛ ماومائو بیدرنگ تصمیم میگیرد مخفیانه وارد عمل شود و با تکیه بر تجربهاش بهعنوان داروسازی که در محلهای فقیر و چراغسرخ بزرگ شده، راهی برای درمانشان بیابد.
با وجود تلاشهای ماومائو برای پنهانکاری، خیلی زود توجه جینشی، یک سرسپرده بانفوذ دربار که به استعدادهای او پی میبرد، جلب میشود. ماومائو بهسرعت جای خود را در حلقه درونی دربار مییابد و با بهکارگیری دانش داروسازی و شخصیت خاص و کمی عجیبوغریبش، به مرور در حل معماهای پزشکی گوناگون شهرت پیدا میکند.
Kagurabachi
هجده سال پیش، در جریان جنگ سایتِی، کونیشیگه روکوهیرا برجستهترین مرد ژاپن بود. او بهعنوان یک شمشیرساز ماهر، شش تیغهٔ افسونشده ساخت که هر کدام حکمتی ویژه داشت و پیروزی کشور را تضمین کرد. پس از پایان جنگ، کونیشیگه همراه پسرش، چیهیرو، به کوهها retiro کرد و چیهیرو کوشا به آموختن هنر شمشیرسازی پرداخت. وقتی به آستانهٔ پانزدهمین سالگرد تولدش نزدیک شد، چیهیرو با عقل سلیم تصمیم گرفت روزی جانشین پدر شود، اما نقشههایش زمانی نقش بر آب شد که گروهی از جادوگران مقتدر را دید که پدرش را کشتند و تیغههای مقدس را به سرقت بردند.
سه سال پس از آن رخداد، چیهیرو با کینهای فروخورده و عطشی سیریناپذیر برای انتقام زندگی میکند. او با در دست گرفتن «انتِن»، هفتمین و آخرین تیغهٔ جادویی که کونیشیگه مخفیانه ساخته بود، شرارتپیشههایی را که به سازمان «هیشاکو» وابستهاند—سازمانی که چیهیرو بهخاطر مرگ پدرش مسئول میداند—از پای درمیآورد. چیهیرو هنوز نتوانسته نیروی کامل انتن را آزاد کند یا شمشیرزنیاش را به کمال برساند، ولی برای بازپسگیری کاتانایهای دزدیدهشده، انتقام پدرش و پاسداشت میراث او، از هیچ کوششی فروگذار نخواهد کرد.
هجده سال پیش، در جریان جنگ سایتِی، کونیشیگه روکوهیرا برجستهترین مرد ژاپن بود. او بهعنوان یک شمشیرساز ماهر، شش تیغهٔ افسونشده ساخت که هر کدام حکمتی ویژه داشت و پیروزی کشور را تضمین کرد. پس از پایان جنگ، کونیشیگه همراه پسرش، چیهیرو، به کوهها retiro کرد و چیهیرو کوشا به آموختن هنر شمشیرسازی پرداخت. وقتی به آستانهٔ پانزدهمین سالگرد تولدش نزدیک شد، چیهیرو با عقل سلیم تصمیم گرفت روزی جانشین پدر شود، اما نقشههایش زمانی نقش بر آب شد که گروهی از جادوگران مقتدر را دید که پدرش را کشتند و تیغههای مقدس را به سرقت بردند.
سه سال پس از آن رخداد، چیهیرو با کینهای فروخورده و عطشی سیریناپذیر برای انتقام زندگی میکند. او با در دست گرفتن «انتِن»، هفتمین و آخرین تیغهٔ جادویی که کونیشیگه مخفیانه ساخته بود، شرارتپیشههایی را که به سازمان «هیشاکو» وابستهاند—سازمانی که چیهیرو بهخاطر مرگ پدرش مسئول میداند—از پای درمیآورد. چیهیرو هنوز نتوانسته نیروی کامل انتن را آزاد کند یا شمشیرزنیاش را به کمال برساند، ولی برای بازپسگیری کاتانایهای دزدیدهشده، انتقام پدرش و پاسداشت میراث او، از هیچ کوششی فروگذار نخواهد کرد.
Houseki no Kuni
سالها پیش، زمین از برخورد شش شهابسنگ متحمل صدماتی شد که شش قمر بهوجود آورد و جزیرهای تنها را باقی گذاشت. کسانی که نتوانستند خود را به آن جزیره برسانند، به ته اقیانوس فرو رفتند و به مرور زمان به بلور تبدیل شدند. با گذشت هزاران سال، بیستوهشت تن از این موجودات بلوریشده—که به «درخشانها» مشهورند—از عمقها برخاستند و در همان جزیره ساکن شدند. آنها تحت رهبری خردمند کونگو-سنسی باید از خود در برابر اقمارنشینان بیشمار—ساکنانی که در پی جمعآوری اجساد باارزششان برای ساخت سلاح و جواهرند—دفاع کنند.
داستان «سرزمین جواهرات» (Houseki no Kuni) حول فسفوفسلایت میچرخد، جواهری جوان که در آستانهٔ سیصد سالگی است. دستوپاچلفتی، بسیار شکننده و بیاستعداد بهنظر میرسد، از ضعیفترین جواهرهاست و در مبارزه با اقمارنشینان نمیتواند یاری چندانی برساند. اما هرچه نبرد با این مهاجمان فرازمینی شدت میگیرد، او زود درمییابد که رسیدن به قدرت بهایی دارد که هیچکس نباید مجبور به پرداختش شود.
سالها پیش، زمین از برخورد شش شهابسنگ متحمل صدماتی شد که شش قمر بهوجود آورد و جزیرهای تنها را باقی گذاشت. کسانی که نتوانستند خود را به آن جزیره برسانند، به ته اقیانوس فرو رفتند و به مرور زمان به بلور تبدیل شدند. با گذشت هزاران سال، بیستوهشت تن از این موجودات بلوریشده—که به «درخشانها» مشهورند—از عمقها برخاستند و در همان جزیره ساکن شدند. آنها تحت رهبری خردمند کونگو-سنسی باید از خود در برابر اقمارنشینان بیشمار—ساکنانی که در پی جمعآوری اجساد باارزششان برای ساخت سلاح و جواهرند—دفاع کنند.
داستان «سرزمین جواهرات» (Houseki no Kuni) حول فسفوفسلایت میچرخد، جواهری جوان که در آستانهٔ سیصد سالگی است. دستوپاچلفتی، بسیار شکننده و بیاستعداد بهنظر میرسد، از ضعیفترین جواهرهاست و در مبارزه با اقمارنشینان نمیتواند یاری چندانی برساند. اما هرچه نبرد با این مهاجمان فرازمینی شدت میگیرد، او زود درمییابد که رسیدن به قدرت بهایی دارد که هیچکس نباید مجبور به پرداختش شود.
قرنهاست که سازمانهای مخفی متعددی در نابودسازی انواع هیولاهای خطرناک مشارکت داشتهاند. یکی از این سازمانها «هلزینگ» است که در انگلستان مستقر بوده و توسط رهبر زیرک خود، سر اینتگرا فیربروک وینگیتس هلزینگ، اداره میشود. برترین شکارچی و برگ برندهٔ او «آلوکارد» است؛ یک خونآشام شکستناپذیر که پدرش او را از نظر ژنتیکی دستورزی کرده است. با اینکه خود او از «آنها» محسوب میشود، سوگند خورده محافظ و خدمتگزار اینتگرا باشد.
اکنون بحرانی جدید آغاز میشود و آلوکارد باید با کمک «سِراس ویکتوریا»، شریک تازهخونآشامش، حقیقت پشت حملات مرموز خونآشامی را کشف کند. در این نبرد هر انسانی لزوماً متحد او نیست و آلوکارد در صورت وجود مانع، بدون تردید هر کسی را که در مسیرش قرار گیرد میکشد.
قرنهاست که سازمانهای مخفی متعددی در نابودسازی انواع هیولاهای خطرناک مشارکت داشتهاند. یکی از این سازمانها «هلزینگ» است که در انگلستان مستقر بوده و توسط رهبر زیرک خود، سر اینتگرا فیربروک وینگیتس هلزینگ، اداره میشود. برترین شکارچی و برگ برندهٔ او «آلوکارد» است؛ یک خونآشام شکستناپذیر که پدرش او را از نظر ژنتیکی دستورزی کرده است. با اینکه خود او از «آنها» محسوب میشود، سوگند خورده محافظ و خدمتگزار اینتگرا باشد.
اکنون بحرانی جدید آغاز میشود و آلوکارد باید با کمک «سِراس ویکتوریا»، شریک تازهخونآشامش، حقیقت پشت حملات مرموز خونآشامی را کشف کند. در این نبرد هر انسانی لزوماً متحد او نیست و آلوکارد در صورت وجود مانع، بدون تردید هر کسی را که در مسیرش قرار گیرد میکشد.
گرچه کیوکو هوری در مدرسه بهخاطر خوشمشربی و استعداد تحصیلیاش مورد تحسین قرار میگیرد، جنبهٔ دیگری از زندگیاش را پنهان کرده است. والدینش بهعلت مشغلهٔ کاری اغلب در خانه نیستند، بنابراین هوری باید از برادر کوچکش مراقبت کند و کارهای خانه را انجام دهد و فرصتی برای معاشرت خارج از مدرسه ندارد.
در همین حال، ایزومی مییامورا بهعنوان نوجوانی عبوس، عینکی و اوتاکو شناخته میشود. اما در واقع او فردی مهربان است که در درس خواندن ناتوان است. علاوه بر این، او نه پیرسینگ را پشت موهای بلندش پنهان کرده و یک تاتو روی پشت و شانهٔ چپش دارد.
بهطور کاملاً اتفاقی، هوری و مییامورا بیرون از مدرسه با هم برخورد میکنند―هیچیک آنگونه که دیگری انتظار دارد ظاهر نمیشود. این دو که بهظاهر متضادند، رفتهرفته دوست میشوند و جنبهای از شخصیت خود را که تاکنون به هیچکس نشان نداده بودند با یکدیگر به اشتراک میگذارند.
گرچه کیوکو هوری در مدرسه بهخاطر خوشمشربی و استعداد تحصیلیاش مورد تحسین قرار میگیرد، جنبهٔ دیگری از زندگیاش را پنهان کرده است. والدینش بهعلت مشغلهٔ کاری اغلب در خانه نیستند، بنابراین هوری باید از برادر کوچکش مراقبت کند و کارهای خانه را انجام دهد و فرصتی برای معاشرت خارج از مدرسه ندارد.
در همین حال، ایزومی مییامورا بهعنوان نوجوانی عبوس، عینکی و اوتاکو شناخته میشود. اما در واقع او فردی مهربان است که در درس خواندن ناتوان است. علاوه بر این، او نه پیرسینگ را پشت موهای بلندش پنهان کرده و یک تاتو روی پشت و شانهٔ چپش دارد.
بهطور کاملاً اتفاقی، هوری و مییامورا بیرون از مدرسه با هم برخورد میکنند―هیچیک آنگونه که دیگری انتظار دارد ظاهر نمیشود. این دو که بهظاهر متضادند، رفتهرفته دوست میشوند و جنبهای از شخصیت خود را که تاکنون به هیچکس نشان نداده بودند با یکدیگر به اشتراک میگذارند.
در شهر کورووزو-چو، کیریه گوشیما زندگی نسبتاً عادیای در کنار خانوادهاش دارد. روزی که برای دیدار با دوستپسرش، شوئیچی سایتو، به ایستگاه قطار میرود، متوجه میشود پدر او در کوچهای به صدف حلزون خیره شده است. کیریه اهمیت چندانی نمیدهد و ماجرا را با شوئیچی درمیان میگذارد. شوئیچی میگوید پدرش مدتی است رفتاری عجیب از خود نشان میدهد و خودش هم آرزوی ترک شهر را با کیریه دارد، چرا که معتقد است شهر به نوعی آلوده به مارپیچها شده است.
اما وسواس پدر نسبت به این شکل به زودی تبعات مرگباری به همراه میآورد و زنجیرهای از اتفاقات هولناک و غیرقابل توضیح را آغاز میکند که ساکنان کورووزو-چو را به تدریج در چنگال جنون مارپیچی فرو میبرد.
در شهر کورووزو-چو، کیریه گوشیما زندگی نسبتاً عادیای در کنار خانوادهاش دارد. روزی که برای دیدار با دوستپسرش، شوئیچی سایتو، به ایستگاه قطار میرود، متوجه میشود پدر او در کوچهای به صدف حلزون خیره شده است. کیریه اهمیت چندانی نمیدهد و ماجرا را با شوئیچی درمیان میگذارد. شوئیچی میگوید پدرش مدتی است رفتاری عجیب از خود نشان میدهد و خودش هم آرزوی ترک شهر را با کیریه دارد، چرا که معتقد است شهر به نوعی آلوده به مارپیچها شده است.
اما وسواس پدر نسبت به این شکل به زودی تبعات مرگباری به همراه میآورد و زنجیرهای از اتفاقات هولناک و غیرقابل توضیح را آغاز میکند که ساکنان کورووزو-چو را به تدریج در چنگال جنون مارپیچی فرو میبرد.
Haikyuu!!
سوت به صدا درمیآید. توپ بالا میرود. یک دریا (دریبل)، یک ست، یک اسپایک.
والیبال؛ ورزشی که در آن دو تیم روبهرو قرار میگیرند و با یک تور بلند و دیوارمانند از هم جدا شدهاند.
«پیرِ کوچک»، با قد تنها ۱۷۰ سانتیمتر، از پس تور غولآسا و دیوار بلاککنندهها برمیآید. شُویو هیناتا، با چشمانی پر از تحسین، به قامت کلاغمانند او خیره میشود. هیناتا که عزمش را جزم کرده تا همچون پیرِ کوچک به ارتفاعات بپرد، در سال آخر راهنمایی بالاخره تیمی تشکیل میدهد و در اولین تورنمنت والیبالش شرکت میکند. اما تیم او در نخستین دیدار مقابل دبیرستان قدرتمند کیتاگاوا دایییچی، که تحت رهبری نابغه اما سرسخت «پادشاه زمین»، توبیو کاگِیاما، قرار دارد، کاملاً شکست میخورد.
هیناتا برای گرفتن انتقام رسمی در رقابتهای دبیرستانی و پیروی از راه پیرِ کوچک، وارد دبیرستان کاراسونو میشود—اما وقتی در سالن ورزشی را میگشاید، کاگِیاما را بهعنوان همتیمیاش میبیند و نقشههایش نقش بر آب میشود.
اکنون هیناتا باید جایگاه خود را در تیم پیدا کند و در کنار کاگِیامای چالشبرانگیز کار کند تا ضعفهایش را جبران کند و به رؤیای خود—رسیدن به قلهٔ دنیای والیبال دبیرستان—جامهٔ عمل بپوشاند.
سوت به صدا درمیآید. توپ بالا میرود. یک دریا (دریبل)، یک ست، یک اسپایک.
والیبال؛ ورزشی که در آن دو تیم روبهرو قرار میگیرند و با یک تور بلند و دیوارمانند از هم جدا شدهاند.
«پیرِ کوچک»، با قد تنها ۱۷۰ سانتیمتر، از پس تور غولآسا و دیوار بلاککنندهها برمیآید. شُویو هیناتا، با چشمانی پر از تحسین، به قامت کلاغمانند او خیره میشود. هیناتا که عزمش را جزم کرده تا همچون پیرِ کوچک به ارتفاعات بپرد، در سال آخر راهنمایی بالاخره تیمی تشکیل میدهد و در اولین تورنمنت والیبالش شرکت میکند. اما تیم او در نخستین دیدار مقابل دبیرستان قدرتمند کیتاگاوا دایییچی، که تحت رهبری نابغه اما سرسخت «پادشاه زمین»، توبیو کاگِیاما، قرار دارد، کاملاً شکست میخورد.
هیناتا برای گرفتن انتقام رسمی در رقابتهای دبیرستانی و پیروی از راه پیرِ کوچک، وارد دبیرستان کاراسونو میشود—اما وقتی در سالن ورزشی را میگشاید، کاگِیاما را بهعنوان همتیمیاش میبیند و نقشههایش نقش بر آب میشود.
اکنون هیناتا باید جایگاه خود را در تیم پیدا کند و در کنار کاگِیامای چالشبرانگیز کار کند تا ضعفهایش را جبران کند و به رؤیای خود—رسیدن به قلهٔ دنیای والیبال دبیرستان—جامهٔ عمل بپوشاند.
Gogo Monster
یوکی تاچیبانا، دانشآموز سال اول دبستان و درونگرا، معتقد است طبقهٔ چهارم مدرسهاش محل حضور موجودات ماورایی است که تنها عدهٔ کمی از بچهها (و هیچیک از بزرگترها) قادر به دیدنشان هستند. او از هجوم اخیر موجودات جدید و کمدوستتر نگران است و همچنین از این میترسد که با بزرگتر شدن، تواناییاش در درک شکل حقیقی اشیا کاهش یابد. بیشتر همکلاسیها به یوکی میخندند و او را بهخاطر گفتهها و رفتارهای عجیبش دیوانه میدانند، و جدا از موجوداتی که میبیند، تنها در دو ارتباط اجتماعی شرکت دارد: سرایدار مهربان و بردبار مدرسه، ماکوتو سوزوکی—شاگرد تازهواردی که کنار میز او نشسته—و پسری مرموز به نام IQ که همیشه جعبهای روی سرش دارد.
یوکی تاچیبانا، دانشآموز سال اول دبستان و درونگرا، معتقد است طبقهٔ چهارم مدرسهاش محل حضور موجودات ماورایی است که تنها عدهٔ کمی از بچهها (و هیچیک از بزرگترها) قادر به دیدنشان هستند. او از هجوم اخیر موجودات جدید و کمدوستتر نگران است و همچنین از این میترسد که با بزرگتر شدن، تواناییاش در درک شکل حقیقی اشیا کاهش یابد. بیشتر همکلاسیها به یوکی میخندند و او را بهخاطر گفتهها و رفتارهای عجیبش دیوانه میدانند، و جدا از موجوداتی که میبیند، تنها در دو ارتباط اجتماعی شرکت دارد: سرایدار مهربان و بردبار مدرسه، ماکوتو سوزوکی—شاگرد تازهواردی که کنار میز او نشسته—و پسری مرموز به نام IQ که همیشه جعبهای روی سرش دارد.
Bungou Stray Dogs: Beast
ریونوسوکه آکوتاگاوا در زاغههای شهر زندگی میکند و با تکیه بر قدرتش، هر کس جرأت کند دست به خواهرش گین یا دوستانش بزند را بهسختی مجازات میکند. اما اوج زندگی او زمانی رقم میخورد که جنایتکاران مسلح به سراغ گروهش میآیند و دوستانش را به قتل میرسانند. در تلاش برای انتقام، آکوتاگاوا خود را در آستانهٔ مرگ مییابد که مرد مرموزی با لباس سیاه او را نجات میدهد و وعده میدهد تا زمانی که آکوتاگاوا توان مقابله مجدد را نیافته، از گین مراقبت کند.
بیش از چهار سال میگذرد، اما نشانی از آن مرد سیاهپوش یا گین به دست نمیآید. با این حال، آکوتاگاوا دست از جستوجو نمیکشد. هنگامی که ساکونوسوکه اودا از وضعیت زندگی او دلجویی میکند و او را به عضویت «آژانس کارآگاهان مسلح» دعوت میکند، فرصتی برای آکوتاگاوا پیش میآید تا سرنخی از محل گین بیابد.
بیآنکه بداند، گین در کنار «اوسامو دازای» رهبر شریر باند بندر مافیا و جانشینش «آتسوشی ناکاجیما»— معروف به «دروگر سفید»— محافظت میشود. برای نجات خواهرش، آکوتاگاوا باید بر ضعفی که سالها او را آزار میداد غلبه کند و همهچیزش را فدا سازد.
ریونوسوکه آکوتاگاوا در زاغههای شهر زندگی میکند و با تکیه بر قدرتش، هر کس جرأت کند دست به خواهرش گین یا دوستانش بزند را بهسختی مجازات میکند. اما اوج زندگی او زمانی رقم میخورد که جنایتکاران مسلح به سراغ گروهش میآیند و دوستانش را به قتل میرسانند. در تلاش برای انتقام، آکوتاگاوا خود را در آستانهٔ مرگ مییابد که مرد مرموزی با لباس سیاه او را نجات میدهد و وعده میدهد تا زمانی که آکوتاگاوا توان مقابله مجدد را نیافته، از گین مراقبت کند.
بیش از چهار سال میگذرد، اما نشانی از آن مرد سیاهپوش یا گین به دست نمیآید. با این حال، آکوتاگاوا دست از جستوجو نمیکشد. هنگامی که ساکونوسوکه اودا از وضعیت زندگی او دلجویی میکند و او را به عضویت «آژانس کارآگاهان مسلح» دعوت میکند، فرصتی برای آکوتاگاوا پیش میآید تا سرنخی از محل گین بیابد.
بیآنکه بداند، گین در کنار «اوسامو دازای» رهبر شریر باند بندر مافیا و جانشینش «آتسوشی ناکاجیما»— معروف به «دروگر سفید»— محافظت میشود. برای نجات خواهرش، آکوتاگاوا باید بر ضعفی که سالها او را آزار میداد غلبه کند و همهچیزش را فدا سازد.
معروف به تیزهوشی نیشدار و ذهنِ جستوجوگرِ سریع، یوکیتو آیاتسوجی کارآگاهی است در رتبهی برترِ کاربران مهارت که توانایی افشای هر جنایتی را دارد. وقتی پروندهای مرموز دربارهی قتل به دستش میرسد، آیاتسوجی باید با میزاکی تسوجیمورا، مأمورِ نیرومندِ واحد ویژه، تیم شود تا راز ماجرا را کشف کند. آیا این جفت غیرمنتظره میتواند به تهِ این معما برسد؟!
معروف به تیزهوشی نیشدار و ذهنِ جستوجوگرِ سریع، یوکیتو آیاتسوجی کارآگاهی است در رتبهی برترِ کاربران مهارت که توانایی افشای هر جنایتی را دارد. وقتی پروندهای مرموز دربارهی قتل به دستش میرسد، آیاتسوجی باید با میزاکی تسوجیمورا، مأمورِ نیرومندِ واحد ویژه، تیم شود تا راز ماجرا را کشف کند. آیا این جفت غیرمنتظره میتواند به تهِ این معما برسد؟!
Bungou Stray Dogs: Dazai, Chuuya, Juugosai
در محلهٔ قانونگریز سوریباچی در یوکوهاما، انواع و اقسام افراد پراکندهاند. برای حفظ امنیت یکدیگر، گروهی از نوجوانان سازمان دفاع شخصیای به نام «گوسفندان» تأسیس کردند که «چویا ناراهارا» پانزدهساله بهعنوان «شاه» آنها شناخته میشود. به لطف توانایی قدرتمند چویا در کنترل گرانش، قلیلاند کسانی که جرات مخالفت با گوسفندان را داشته باشند.
اما خبر نگرانکنندهای در سوریباچی دستبهدست میشود: از رهبر فوتشدهٔ باند «بندر مافیا» گزارش شده که دیده شده دور میزند. جانشین او، اؤگای موری، شاگرد خود «اوسامو دازای» را میفرستد تا راز این بازگشت احتمالی را کشف کند. در جریان تحقیقات، دازای با چویا برخورد میکند و درگیری شدیدی میان آن دو شکل میگیرد. ولی پیش از آنکه چویا ضربهٔ نهایی را وارد کند، اعضای بندر مافیا او را بهاسارت میگیرند.
موری معاملهای به چویا پیشنهاد میکند: اگر این نوجوان به حل معمای احیای ظاهری رهبر پیشین کمک کند، هیچیک از اعضای «گوسفندان» آسیبی نخواهند دید. چویا که در تنگنا قرار گرفته، بیمیل اما ناگزیر میپذیرد. حالا او و دازای باید در کنار هم – هرچند از یکدیگر نفرت دارند – بر اختلافاتشان غلبه کنند تا یوکوهاما را نجات دهند. اما ظهور «آراهاباکی»، خدای بلاها، تهدید کرده است که نقشههای آنها را مختل سازد.
در محلهٔ قانونگریز سوریباچی در یوکوهاما، انواع و اقسام افراد پراکندهاند. برای حفظ امنیت یکدیگر، گروهی از نوجوانان سازمان دفاع شخصیای به نام «گوسفندان» تأسیس کردند که «چویا ناراهارا» پانزدهساله بهعنوان «شاه» آنها شناخته میشود. به لطف توانایی قدرتمند چویا در کنترل گرانش، قلیلاند کسانی که جرات مخالفت با گوسفندان را داشته باشند.
اما خبر نگرانکنندهای در سوریباچی دستبهدست میشود: از رهبر فوتشدهٔ باند «بندر مافیا» گزارش شده که دیده شده دور میزند. جانشین او، اؤگای موری، شاگرد خود «اوسامو دازای» را میفرستد تا راز این بازگشت احتمالی را کشف کند. در جریان تحقیقات، دازای با چویا برخورد میکند و درگیری شدیدی میان آن دو شکل میگیرد. ولی پیش از آنکه چویا ضربهٔ نهایی را وارد کند، اعضای بندر مافیا او را بهاسارت میگیرند.
موری معاملهای به چویا پیشنهاد میکند: اگر این نوجوان به حل معمای احیای ظاهری رهبر پیشین کمک کند، هیچیک از اعضای «گوسفندان» آسیبی نخواهند دید. چویا که در تنگنا قرار گرفته، بیمیل اما ناگزیر میپذیرد. حالا او و دازای باید در کنار هم – هرچند از یکدیگر نفرت دارند – بر اختلافاتشان غلبه کنند تا یوکوهاما را نجات دهند. اما ظهور «آراهاباکی»، خدای بلاها، تهدید کرده است که نقشههای آنها را مختل سازد.