محبوبترین آثار در حال ترجمه
The Beginning After the End
Ao no Hako
Dungeon Reset
Second Life Ranker
Jibaku Shounen Hanako-kun
Sousou no Frieren
unOrdinary
SPY×FAMILY
Bungou Stray Dogs
The Skeleton Soldier Failed to Defend the Dungeon
در حال ترجمه (28 اثر)
Ao no Hako
تایکی اینوماتا، دانشآموز سال سوم راهنمایی، در آکادمی ایمی تحصیل میکند؛ مدرسهای یکپارچه با برنامهای قوی در زمینه ورزش. او به تیم بدمینتون دبیرستان پیوسته و تلاش میکند تا هرچه زودتر در تمرینات آزاد شرکت کند. اما هر چقدر هم زود برسد، همیشه دومین نفری است که وارد سالن ورزشی میشود. نفر اول همیشه چیناتسو کانو است؛ دانشآموز سال اول دبیرستان و کسی که تایکی به او علاقه دارد.
چیناتسو ستارهی نوظهور تیم بسکتبال است و فاصلهی میان او و تایکی بسیار زیاد به نظر میرسد. با اینکه تایکی بازیکن خوبی در بدمینتون است، اما محبوبیت او اصلاً قابل مقایسه با چیناتسو نیست و همین موضوع باعث میشود احتمال اینکه احساساتش پاسخ داده شود، کمتر شود. اما در یک پیچش عجیب سرنوشت، چیناتسو به خانهی تایکی نقل مکان میکند!
تایکی که میخواهد همسطح و شایستهی چیناتسو شود، تصمیم میگیرد رویای مشترکی را دنبال کند: شرکت در مسابقات کشوری. او تمریناتش را با جدیت بیشتری آغاز میکند، تنها برای اینکه رابطهای قوی با همخانهای جدیدش بسازد.
تایکی اینوماتا، دانشآموز سال سوم راهنمایی، در آکادمی ایمی تحصیل میکند؛ مدرسهای یکپارچه با برنامهای قوی در زمینه ورزش. او به تیم بدمینتون دبیرستان پیوسته و تلاش میکند تا هرچه زودتر در تمرینات آزاد شرکت کند. اما هر چقدر هم زود برسد، همیشه دومین نفری است که وارد سالن ورزشی میشود. نفر اول همیشه چیناتسو کانو است؛ دانشآموز سال اول دبیرستان و کسی که تایکی به او علاقه دارد.
چیناتسو ستارهی نوظهور تیم بسکتبال است و فاصلهی میان او و تایکی بسیار زیاد به نظر میرسد. با اینکه تایکی بازیکن خوبی در بدمینتون است، اما محبوبیت او اصلاً قابل مقایسه با چیناتسو نیست و همین موضوع باعث میشود احتمال اینکه احساساتش پاسخ داده شود، کمتر شود. اما در یک پیچش عجیب سرنوشت، چیناتسو به خانهی تایکی نقل مکان میکند!
تایکی که میخواهد همسطح و شایستهی چیناتسو شود، تصمیم میگیرد رویای مشترکی را دنبال کند: شرکت در مسابقات کشوری. او تمریناتش را با جدیت بیشتری آغاز میکند، تنها برای اینکه رابطهای قوی با همخانهای جدیدش بسازد.
Sousou no Frieren
ماجراجویی تمام شده است ولی زندگی برای یک الف جادوگر ادامه دارد. الفی که تازه دارد معنای زندگی را درک میکند.
الف جادوگر فریرن و ماجراجوهای شجاعی که همراه او هستند به تازگی پادشاه شیاطین را شکست دادهاند و صلح برای سرزمین به ارمغان آوردهاند. با تمام شدن این سختی بزرگ همگی راه خودشان را میروند تا زندگیِ آرام خود را داشته باشند. ولی فریرن، به عنوان یک الف، تقریباً نامیراست و بیشتر از تمام افراد گروهش زنده خواهد ماند. او چگونه با مرگ دوستانش کنار خواهد آمد؟ چگونه در زندگیِ خودش به حس رضایت خواهد رسید؟ چگونه او میتواند درک کند که زندگی برای انسانهای اطرافش چه معنایی دارد؟ فریرن ماجرای خودش را شروع میکند تا پاسخ را پیدا کند.
ماجراجویی تمام شده است ولی زندگی برای یک الف جادوگر ادامه دارد. الفی که تازه دارد معنای زندگی را درک میکند.
الف جادوگر فریرن و ماجراجوهای شجاعی که همراه او هستند به تازگی پادشاه شیاطین را شکست دادهاند و صلح برای سرزمین به ارمغان آوردهاند. با تمام شدن این سختی بزرگ همگی راه خودشان را میروند تا زندگیِ آرام خود را داشته باشند. ولی فریرن، به عنوان یک الف، تقریباً نامیراست و بیشتر از تمام افراد گروهش زنده خواهد ماند. او چگونه با مرگ دوستانش کنار خواهد آمد؟ چگونه در زندگیِ خودش به حس رضایت خواهد رسید؟ چگونه او میتواند درک کند که زندگی برای انسانهای اطرافش چه معنایی دارد؟ فریرن ماجرای خودش را شروع میکند تا پاسخ را پیدا کند.
Wild Strawberry
گرچه با هم نسبت خونی ندارند، کینگو و کایانو در یتیمخانه با هم بزرگ شدهاند و نزدیکترین چیزی هستند که هر کدام به خانواده دارند. وقتی به نظر میرسد رؤیای آنها برای به فرزندی پذیرفته شدن قرار است تحقق پیدا کند، والدین جدیدشان در واقع جینکا از آب درمیآیند! درست در لحظهای که کینگو در آستانه خورده شدن است، جینکایی در وجود کایانو شکوفا میشود... اما جینکای او بسیار متفاوت است. او نه قصد آسیب رساندن به کینگو را دارد و نه به دیگر انسانها. کینگو باید هر کاری بکند تا بیماری خواهرش را پنهان نگه دارد، تا مبادا هرس شود. یک روز، در حالیکه بهعنوان یک سرباز ردهپایین برای نیروهای تشییع گل کار میکرد، هشدار حضور یک جینکا نزدیک آپارتمانش را دریافت میکند. او با عجله خودش را به صحنه میرساند و میبیند کایانو محاصره شده است؛ در تلاش برای نجاتش، گلولهای در سرش میخورد. اما وقتی به هوش میآید، خودش را در یک مرکز هرس اسرارآمیز مییابد، خواهرش ناپدید شده و او نیز اکنون به جینکا آلوده شده است—کایانو.
گرچه با هم نسبت خونی ندارند، کینگو و کایانو در یتیمخانه با هم بزرگ شدهاند و نزدیکترین چیزی هستند که هر کدام به خانواده دارند. وقتی به نظر میرسد رؤیای آنها برای به فرزندی پذیرفته شدن قرار است تحقق پیدا کند، والدین جدیدشان در واقع جینکا از آب درمیآیند! درست در لحظهای که کینگو در آستانه خورده شدن است، جینکایی در وجود کایانو شکوفا میشود... اما جینکای او بسیار متفاوت است. او نه قصد آسیب رساندن به کینگو را دارد و نه به دیگر انسانها. کینگو باید هر کاری بکند تا بیماری خواهرش را پنهان نگه دارد، تا مبادا هرس شود. یک روز، در حالیکه بهعنوان یک سرباز ردهپایین برای نیروهای تشییع گل کار میکرد، هشدار حضور یک جینکا نزدیک آپارتمانش را دریافت میکند. او با عجله خودش را به صحنه میرساند و میبیند کایانو محاصره شده است؛ در تلاش برای نجاتش، گلولهای در سرش میخورد. اما وقتی به هوش میآید، خودش را در یک مرکز هرس اسرارآمیز مییابد، خواهرش ناپدید شده و او نیز اکنون به جینکا آلوده شده است—کایانو.
Jibaku Shounen Hanako-kun
شایعات ماوراءالطبیعه سراسر دبیرستان کامامه آکادمی را فرا گرفتهاند؛ بهویژه «هفت راز» مدرسه. یکی از این رازها افسانهٔ هاناکو-سان است؛ روح دختری جوان که در دستشویی دخترانه طبقهٔ سوم ساختمان قدیمی مدرسه سکونت دارد و گفته میشود هر آرزویی را که احضارشکنندهاش بخواهد برآورده میکند. ننۀ یاشیرو، دانشآموز سال اول دبیرستان که شدیداً به محبت نیاز دارد، با شجاعت هاناکو-سان را احضار میکند، اما هاناکویی که جلویش ظاهر میشود پسری است!
هاناکو-کون ادعا میکند هیچ شیء جادویی قابلاستفادهای در اختیار ندارد؛ ننه هم با روشهای مختلف سعی میکند توجه معشوقهاش را جلب کند. وقتی ناامیدیاش به اوج میرسد، با خوردن فلس یک پری دریایی دچار مشکل میشود و به ماهی تبدیل میگردد. هاناکو-کون او را نجات میدهد و سرنوشتشان را به هم پیوند میزند؛ در مقابل این کمک، ننه باید دستیار او شود. حال که در دنیای فراطبیعی گرفتار آمده است، ننه به زودی درمییابد که رازهای هفتگانهٔ مدرسه بیش از شایعات سطحی هستند.
شایعات ماوراءالطبیعه سراسر دبیرستان کامامه آکادمی را فرا گرفتهاند؛ بهویژه «هفت راز» مدرسه. یکی از این رازها افسانهٔ هاناکو-سان است؛ روح دختری جوان که در دستشویی دخترانه طبقهٔ سوم ساختمان قدیمی مدرسه سکونت دارد و گفته میشود هر آرزویی را که احضارشکنندهاش بخواهد برآورده میکند. ننۀ یاشیرو، دانشآموز سال اول دبیرستان که شدیداً به محبت نیاز دارد، با شجاعت هاناکو-سان را احضار میکند، اما هاناکویی که جلویش ظاهر میشود پسری است!
هاناکو-کون ادعا میکند هیچ شیء جادویی قابلاستفادهای در اختیار ندارد؛ ننه هم با روشهای مختلف سعی میکند توجه معشوقهاش را جلب کند. وقتی ناامیدیاش به اوج میرسد، با خوردن فلس یک پری دریایی دچار مشکل میشود و به ماهی تبدیل میگردد. هاناکو-کون او را نجات میدهد و سرنوشتشان را به هم پیوند میزند؛ در مقابل این کمک، ننه باید دستیار او شود. حال که در دنیای فراطبیعی گرفتار آمده است، ننه به زودی درمییابد که رازهای هفتگانهٔ مدرسه بیش از شایعات سطحی هستند.
Monster
کنزو تنما، جراح مغز و اعصاب سرشناس ژاپنی که در دوران پساجنگ در آلمان کار میکند، با انتخاب دشواری روبهرو میشود: اینکه عمل جراحی را روی یوهان لیبرت—پسربچهی یتیم که در آستانهی مرگ قرار دارد—انجام دهد یا روی شهردار دوسلدورف. در نهایت، تنما شهرت خود را به ریسک میاندازد و یوهان را نجات میدهد و عملاً شهردار را به حال خود رها میکند.
در پی این تصمیم، هاینمان، مدیر بیمارستان، تنما را از سمتش برکنار میکند و ایوا، دختر هاینمان، نامزدیشان را بهم میزند. با لکهای بزرگ بر پیشانی و طردشده از سوی همکاران، تنما همه امیدش را به موفقیت حرفهای از دست میدهد—تا اینکه قتل مرموز هاینمان بار دیگر فرصتی برایش فراهم میکند.
نه سال بعد، تنما ریاست بخش جراحی را بر عهده دارد و در آستانهی نشستن بر کرسی مدیر بیمارستان است. هرچند در ابتدا همهچیز خوب به نظر میرسد، بهزودی درگیر سلسلهای از قتلهای هولناک در سراسر آلمان میشود. عامل این جنایات موجودی است—همان موجودی که تنما آن روز سرنوشتساز، نه سال پیش، جانش را نجات داد.
کنزو تنما، جراح مغز و اعصاب سرشناس ژاپنی که در دوران پساجنگ در آلمان کار میکند، با انتخاب دشواری روبهرو میشود: اینکه عمل جراحی را روی یوهان لیبرت—پسربچهی یتیم که در آستانهی مرگ قرار دارد—انجام دهد یا روی شهردار دوسلدورف. در نهایت، تنما شهرت خود را به ریسک میاندازد و یوهان را نجات میدهد و عملاً شهردار را به حال خود رها میکند.
در پی این تصمیم، هاینمان، مدیر بیمارستان، تنما را از سمتش برکنار میکند و ایوا، دختر هاینمان، نامزدیشان را بهم میزند. با لکهای بزرگ بر پیشانی و طردشده از سوی همکاران، تنما همه امیدش را به موفقیت حرفهای از دست میدهد—تا اینکه قتل مرموز هاینمان بار دیگر فرصتی برایش فراهم میکند.
نه سال بعد، تنما ریاست بخش جراحی را بر عهده دارد و در آستانهی نشستن بر کرسی مدیر بیمارستان است. هرچند در ابتدا همهچیز خوب به نظر میرسد، بهزودی درگیر سلسلهای از قتلهای هولناک در سراسر آلمان میشود. عامل این جنایات موجودی است—همان موجودی که تنما آن روز سرنوشتساز، نه سال پیش، جانش را نجات داد.
داستان ۱۵ سال پس از وقایع The Last Ronin را روایت میکند؛ جایی که شهر نیویورک در بحران و نزاع گروههای خلافکار فرو رفته. Casey Marie همراه با تیم جدید لاکپشتها (Uno, Moja, Yi و Odyn) مسئول حفظ صلح و ایجاد امید در شهری رو به فروپاشی است
داستان ۱۵ سال پس از وقایع The Last Ronin را روایت میکند؛ جایی که شهر نیویورک در بحران و نزاع گروههای خلافکار فرو رفته. Casey Marie همراه با تیم جدید لاکپشتها (Uno, Moja, Yi و Odyn) مسئول حفظ صلح و ایجاد امید در شهری رو به فروپاشی است
Tales of Demons and Gods
نی لی، یکی از قدرتمندترین جنگجویان و روحانیان در دنیای خود، در نبرد نهایی با امپراتور حکمت و شیاطین سقوط میکند. اما سرنوشت به او فرصت دومی میدهد: او در قالب بدن ۱۳ سالهاش بیدار میشود، زمانی که هنوز ضعیف، بیتجربه، و تحقیرشده بود. با این حال، خاطرات کامل زندگی گذشتهاش، دانشی عظیم در هنرهای رزمی، روحانیت، و تاکتیکهای جنگی را با خود دارد.
حال، با آگاهی از اتفاقات آینده و فجایع قریبالوقوع، نی لی سوگند میخورد که عزیزانش را نجات دهد، افتخارش را بازیابد، و دشمنانش را نابود کند. او مسیر قدرت را این بار از ابتدا طی میکند – اما این بار با اعتمادبهنفس و هوشی فراتر از سن خود. در این راه، نی لی با دشمنان قدیمی و جدید، رقابتهای طبقاتی، سیاستهای پیچیده شهری، و رازهای ژرف دنیای ارواح و شیاطین روبهرو میشود.
نی لی، یکی از قدرتمندترین جنگجویان و روحانیان در دنیای خود، در نبرد نهایی با امپراتور حکمت و شیاطین سقوط میکند. اما سرنوشت به او فرصت دومی میدهد: او در قالب بدن ۱۳ سالهاش بیدار میشود، زمانی که هنوز ضعیف، بیتجربه، و تحقیرشده بود. با این حال، خاطرات کامل زندگی گذشتهاش، دانشی عظیم در هنرهای رزمی، روحانیت، و تاکتیکهای جنگی را با خود دارد.
حال، با آگاهی از اتفاقات آینده و فجایع قریبالوقوع، نی لی سوگند میخورد که عزیزانش را نجات دهد، افتخارش را بازیابد، و دشمنانش را نابود کند. او مسیر قدرت را این بار از ابتدا طی میکند – اما این بار با اعتمادبهنفس و هوشی فراتر از سن خود. در این راه، نی لی با دشمنان قدیمی و جدید، رقابتهای طبقاتی، سیاستهای پیچیده شهری، و رازهای ژرف دنیای ارواح و شیاطین روبهرو میشود.
SPY×FAMILY
برای مأمور مخفی معروف به «تویلایت»، هیچ دستوری بیش از حد دشوار نیست اگر هدف آن برقراری صلح باشد. او که بهعنوان بهترین جاسوس کشور وستالیس فعالیت میکند، بیوقفه تلاش میکند تا از آغاز جنگی توسط تندروها با کشور همسایه، اوستانیا، جلوگیری کند.
در آخرین مأموریتش، تویلایت باید یک سیاستمدار اوستانی به نام «داناوان دزماند» را زیر نظر بگیرد. اما راه انجام این کار، نفوذ به مدرسهی فرزند او – مدرسهی معتبر «آکادمی اِدن» – است. بدین ترتیب، او با دشوارترین مأموریت زندگیاش روبهرو میشود: ازدواج کند، بچهدار شود و نقش یک خانواده را بازی کند!
تویلات که هویتی جعلی به نام «لوید فورجر» برای خود میسازد، دختری یتیم به نام «آنیا» را به فرزندی میپذیرد تا نقش دختر ششسالهاش را بازی کند و در آکادمی ادن ثبتنام شود. برای نقش همسر، او با زنی به نام «یور بریار» آشنا میشود؛ کارمند سادهدلی که خودش هم برای جلب توجه اطرافیان نیاز به یک شریک جعلی دارد.
اما تنها لوید نیست که رازی در دل دارد. یور در واقع یک آدمکش حرفهای با نام مستعار «شاهزادهی خار» است. ازدواج با لوید برای او بهترین پوشش ممکن به شمار میرود. از طرفی، آنیا هم آنطور که بهنظر میرسد یک دختر معمولی نیست؛ او یک «ایسپِر» (توانای ذهنخوانی) است، نتیجهی آزمایشهایی سری که به او اجازه میدهد افکار دیگران را بخواند.
اگرچه آنیا حقیقت هویت والدین جدیدش را میفهمد، ولی از اینکه پدر و مادرش آدمهای خفن و سری هستند، بهشدت هیجانزده است! البته هرگز به آنها چیزی نمیگوید، چون نمیخواهد بازی خراب شود.
اینگونه، در قالب خانوادهای به نام «فورجرها»، یک جاسوس، یک قاتل، و یک ذهنخوان باید در نقش خانوادهای عادی ظاهر شوند، در حالیکه هر کدام دنبال اهداف مخفی خود هستند. اما در میان این نقشبازیها و دروغها، کمکم درمییابند که معنای خانواده چیزی فراتر از پیوندهای خونی است.
برای مأمور مخفی معروف به «تویلایت»، هیچ دستوری بیش از حد دشوار نیست اگر هدف آن برقراری صلح باشد. او که بهعنوان بهترین جاسوس کشور وستالیس فعالیت میکند، بیوقفه تلاش میکند تا از آغاز جنگی توسط تندروها با کشور همسایه، اوستانیا، جلوگیری کند.
در آخرین مأموریتش، تویلایت باید یک سیاستمدار اوستانی به نام «داناوان دزماند» را زیر نظر بگیرد. اما راه انجام این کار، نفوذ به مدرسهی فرزند او – مدرسهی معتبر «آکادمی اِدن» – است. بدین ترتیب، او با دشوارترین مأموریت زندگیاش روبهرو میشود: ازدواج کند، بچهدار شود و نقش یک خانواده را بازی کند!
تویلات که هویتی جعلی به نام «لوید فورجر» برای خود میسازد، دختری یتیم به نام «آنیا» را به فرزندی میپذیرد تا نقش دختر ششسالهاش را بازی کند و در آکادمی ادن ثبتنام شود. برای نقش همسر، او با زنی به نام «یور بریار» آشنا میشود؛ کارمند سادهدلی که خودش هم برای جلب توجه اطرافیان نیاز به یک شریک جعلی دارد.
اما تنها لوید نیست که رازی در دل دارد. یور در واقع یک آدمکش حرفهای با نام مستعار «شاهزادهی خار» است. ازدواج با لوید برای او بهترین پوشش ممکن به شمار میرود. از طرفی، آنیا هم آنطور که بهنظر میرسد یک دختر معمولی نیست؛ او یک «ایسپِر» (توانای ذهنخوانی) است، نتیجهی آزمایشهایی سری که به او اجازه میدهد افکار دیگران را بخواند.
اگرچه آنیا حقیقت هویت والدین جدیدش را میفهمد، ولی از اینکه پدر و مادرش آدمهای خفن و سری هستند، بهشدت هیجانزده است! البته هرگز به آنها چیزی نمیگوید، چون نمیخواهد بازی خراب شود.
اینگونه، در قالب خانوادهای به نام «فورجرها»، یک جاسوس، یک قاتل، و یک ذهنخوان باید در نقش خانوادهای عادی ظاهر شوند، در حالیکه هر کدام دنبال اهداف مخفی خود هستند. اما در میان این نقشبازیها و دروغها، کمکم درمییابند که معنای خانواده چیزی فراتر از پیوندهای خونی است.
Overgeared
شین یونگوو (معروف به گرید)، مردی بدشانس در زندگی واقعی و بازیکنی ضعیف در بازی واقعیت مجازی محبوبی به نام Satisfy است. او به طور اتفاقی به یک آیتم قدرتمند دست پیدا میکند که عنوان کلاس افسانهای نادری را برایش به ارمغان میآورد: جانشین پگما.
حالا که به یک آهنگر ماهر تبدیل شده، میتواند سلاحهای منحصربهفرد بسازد و قدرتمندترین تجهیزات بازی را به کار بگیرد!
گرید تصمیم میگیرد از تواناییهای جدیدش برای رسیدن به شهرت و ثروت استفاده کند، اما وقتی حضورش در دنیای Satisfy باعث بههمریختگی اوضاع میشود، درمییابد که زندگی بهعنوان یک افسانه ممکن است خیلی بیشتر از چیزی باشد که انتظارش را داشته….
شین یونگوو (معروف به گرید)، مردی بدشانس در زندگی واقعی و بازیکنی ضعیف در بازی واقعیت مجازی محبوبی به نام Satisfy است. او به طور اتفاقی به یک آیتم قدرتمند دست پیدا میکند که عنوان کلاس افسانهای نادری را برایش به ارمغان میآورد: جانشین پگما.
حالا که به یک آهنگر ماهر تبدیل شده، میتواند سلاحهای منحصربهفرد بسازد و قدرتمندترین تجهیزات بازی را به کار بگیرد!
گرید تصمیم میگیرد از تواناییهای جدیدش برای رسیدن به شهرت و ثروت استفاده کند، اما وقتی حضورش در دنیای Satisfy باعث بههمریختگی اوضاع میشود، درمییابد که زندگی بهعنوان یک افسانه ممکن است خیلی بیشتر از چیزی باشد که انتظارش را داشته….
The God of High School
«خدای دبیرستان» رقابتی سهمگین میان دانشآموزان دبیرستانی کره است تا بهترین مبارز را مشخص کنند. همهٔ سبکهای رزمی و استفاده از سلاحها آزاد است. جایزهٔ نهایی؟ عمیقترین آرزوی برنده، به هر قیمتی، برآورده میشود.
جین مو-ری از کودکی زیر نظر پدربزرگش تکواندو تمرین کرده و شیفتهٔ مبارزه است؛ او برای یافتن و به چالش کشیدن حریفان قویتر وارد مسابقه میشود. در راه، با هان دائه-وی—رزمیکار کاراته که برای نجات دوست در حال احتضارش میخواهد قهرمان شود—و یو میرا، شمشیرزن ماهری که قصد دارد میراث خانوادگیاش را ادامه دهد، آشنا میشود.
اما هرچند این تورنمنت ساده به نظر میرسد، چه چیزهای دیگری در انتظار جین مو-ری و دوستانش است؟ و آیا برای روبهرو شدن با آنچه ممکن است رخ دهد آمادهاند؟
«خدای دبیرستان» رقابتی سهمگین میان دانشآموزان دبیرستانی کره است تا بهترین مبارز را مشخص کنند. همهٔ سبکهای رزمی و استفاده از سلاحها آزاد است. جایزهٔ نهایی؟ عمیقترین آرزوی برنده، به هر قیمتی، برآورده میشود.
جین مو-ری از کودکی زیر نظر پدربزرگش تکواندو تمرین کرده و شیفتهٔ مبارزه است؛ او برای یافتن و به چالش کشیدن حریفان قویتر وارد مسابقه میشود. در راه، با هان دائه-وی—رزمیکار کاراته که برای نجات دوست در حال احتضارش میخواهد قهرمان شود—و یو میرا، شمشیرزن ماهری که قصد دارد میراث خانوادگیاش را ادامه دهد، آشنا میشود.
اما هرچند این تورنمنت ساده به نظر میرسد، چه چیزهای دیگری در انتظار جین مو-ری و دوستانش است؟ و آیا برای روبهرو شدن با آنچه ممکن است رخ دهد آمادهاند؟
Fumetsu no Anata e
موجودی اسرارآمیز و جاودانه، بدون احساس و هویت، به زمین فرستاده میشود. با این حال، او توانایی گرفتن شکل موجوداتی را دارد که نیروی محرکهی قویای در درونشان هست.
در ابتدا، او به شکل یک کره است. سپس خود را به شکل سنگ درمیآورد. با پایین آمدن دما و بارش برف بر روی خزهها، خزهها را به خود میگیرد. وقتی گرگی زخمی و تنها با لنگلنگان از کنار میگذرد و روی زمین میافتد تا بمیرد، شکل آن حیوان را به خود میگیرد. در نهایت، او به خودآگاهی میرسد و شروع به عبور از سرزمین یخزده و خالی میکند تا اینکه با پسری برخورد میکند.
آن پسر در شهری متروکه زندگی میکند، شهری که بزرگترها سالها پیش آن را ترک کردند و بهدنبال بهشتی رفتند که گفته میشد فراتر از دریایی بیپایان از دشتهای سفید برف وجود دارد. اما تلاشهای آنها بینتیجه ماند و اکنون پسر در وضعیت بحرانی بهسر میبرد.
وقتی او شکل پسر را به خود میگیرد، سفری بیپایان را آغاز میکند تا به دنبال تجربهها، مکانها و آدمهای جدید بگردد.
موجودی اسرارآمیز و جاودانه، بدون احساس و هویت، به زمین فرستاده میشود. با این حال، او توانایی گرفتن شکل موجوداتی را دارد که نیروی محرکهی قویای در درونشان هست.
در ابتدا، او به شکل یک کره است. سپس خود را به شکل سنگ درمیآورد. با پایین آمدن دما و بارش برف بر روی خزهها، خزهها را به خود میگیرد. وقتی گرگی زخمی و تنها با لنگلنگان از کنار میگذرد و روی زمین میافتد تا بمیرد، شکل آن حیوان را به خود میگیرد. در نهایت، او به خودآگاهی میرسد و شروع به عبور از سرزمین یخزده و خالی میکند تا اینکه با پسری برخورد میکند.
آن پسر در شهری متروکه زندگی میکند، شهری که بزرگترها سالها پیش آن را ترک کردند و بهدنبال بهشتی رفتند که گفته میشد فراتر از دریایی بیپایان از دشتهای سفید برف وجود دارد. اما تلاشهای آنها بینتیجه ماند و اکنون پسر در وضعیت بحرانی بهسر میبرد.
وقتی او شکل پسر را به خود میگیرد، سفری بیپایان را آغاز میکند تا به دنبال تجربهها، مکانها و آدمهای جدید بگردد.
Shadows House
«امیلیکو» تنها یکی از بسیاری از «عروسکهای زنده» است که در عمارت شَدوهاوس خدمت میکنند؛ ساکنانی که از سر تا پا سیاهرنگاند و مدام دودی از خود متصاعد میکنند که خانه را سیاه میسازد. هر «شَدو» با یک عروسک همراه است که بهطرز عجیبی شبیه اوست. بهعنوان یک عروسک زنده، امیلیکو باید خانه را همیشه براق و تمیز نگه دارد و در عین حال بهعنوان چهرهی اربابش «کیت» عمل کند. در مقابل، کیت از امیلیکو حمایت میکند و او را محرم اسرار خود میداند. تا جایی که هر دوی آنها به یاد دارند، همیشه دنیایشان به همین شکل کار کرده است. با این حال، پیوند میان یک شَدو و یک عروسک چندان روشن نیست. مدیران از طبقات بالاتر عمارت بر زوجهای جوان نظارت میکنند و آنها را قضاوت مینمایند—اما با چه هدفی؟
«امیلیکو» تنها یکی از بسیاری از «عروسکهای زنده» است که در عمارت شَدوهاوس خدمت میکنند؛ ساکنانی که از سر تا پا سیاهرنگاند و مدام دودی از خود متصاعد میکنند که خانه را سیاه میسازد. هر «شَدو» با یک عروسک همراه است که بهطرز عجیبی شبیه اوست. بهعنوان یک عروسک زنده، امیلیکو باید خانه را همیشه براق و تمیز نگه دارد و در عین حال بهعنوان چهرهی اربابش «کیت» عمل کند. در مقابل، کیت از امیلیکو حمایت میکند و او را محرم اسرار خود میداند. تا جایی که هر دوی آنها به یاد دارند، همیشه دنیایشان به همین شکل کار کرده است. با این حال، پیوند میان یک شَدو و یک عروسک چندان روشن نیست. مدیران از طبقات بالاتر عمارت بر زوجهای جوان نظارت میکنند و آنها را قضاوت مینمایند—اما با چه هدفی؟
Tower of God
بام بیستوپنجم تمام عمرش تنها بود تا اینکه راشل را ملاقات کرد. اما حالا راشل تصمیم گرفته از برج بالا برود و حاضر است برای این کار بام را پشت سر بگذارد. پس از آنکه راشل در پردهای از نور ناپدید میشود، بام به دنبال او میرود و سوگند میخورد که از برج بالا برود به امید آنکه دوباره او را ملاقات کند. اما برج مکانی خطرناک پر از رازهای کهن، هیولاهای هولناک و انسانهای شرور است. هر طبقه توسط یک «مدیر» محافظت میشود که چالشگران جسور را با آزمونهای طاقتفرسا میآزماید و آنها را تا مرز توانشان پیش میبرد. هنگامی که بام با «هِدون»، مدیر طبقه اول، روبهرو میشود، درمییابد که او یک «بیقاعده» است—کسی که توسط برج انتخاب نشده اما توانسته بهطور مستقل وارد آن شود؛ رخدادی بسیار نادر در برج. با وجود این کشف، مسیر پیش رویش روشن است: چه ثروت، چه قدرت، چه شکوه، یا حتی دیدار دوباره با راشل—تمامی خواستهها در بالای برج محقق خواهند شد.
بام بیستوپنجم تمام عمرش تنها بود تا اینکه راشل را ملاقات کرد. اما حالا راشل تصمیم گرفته از برج بالا برود و حاضر است برای این کار بام را پشت سر بگذارد. پس از آنکه راشل در پردهای از نور ناپدید میشود، بام به دنبال او میرود و سوگند میخورد که از برج بالا برود به امید آنکه دوباره او را ملاقات کند. اما برج مکانی خطرناک پر از رازهای کهن، هیولاهای هولناک و انسانهای شرور است. هر طبقه توسط یک «مدیر» محافظت میشود که چالشگران جسور را با آزمونهای طاقتفرسا میآزماید و آنها را تا مرز توانشان پیش میبرد. هنگامی که بام با «هِدون»، مدیر طبقه اول، روبهرو میشود، درمییابد که او یک «بیقاعده» است—کسی که توسط برج انتخاب نشده اما توانسته بهطور مستقل وارد آن شود؛ رخدادی بسیار نادر در برج. با وجود این کشف، مسیر پیش رویش روشن است: چه ثروت، چه قدرت، چه شکوه، یا حتی دیدار دوباره با راشل—تمامی خواستهها در بالای برج محقق خواهند شد.
Sakamoto Days
تارو ساکاموتو بهعنوان بزرگترین آدمکش تمام دوران شناخته میشد. بسیاری از او وحشت داشتند و او بر فراز دنیای زیرزمینی ایستاده بود تا زمانی که با زنی آشنا شد و عاشقش گردید. همین اتفاق باعث شد ساکاموتو زندگی جنایتکارانهاش را رها کند و اکنون بهعنوان فروشنده در یک فروشگاه کوچک کار میکند.
اما کنار گذاشتن گذشتهٔ تاریکش به آن آسانی که تصور میکرد نیست. بسیاری از رقیبان و همکاران سابقش باور ندارند که او واقعاً از این کار دست کشیده و برای از بین بردنش ظاهر میشوند. از آنجا که دیگر اجازهٔ کشتن ندارد، ساکاموتو باید راههای خلاقانهای برای مهار دشمنانش پیدا کند و مانع شود که آسیبی به خانوادهاش، فروشگاهش و شهر کوچکی که در آن زندگی میکند برسانند.
تارو ساکاموتو بهعنوان بزرگترین آدمکش تمام دوران شناخته میشد. بسیاری از او وحشت داشتند و او بر فراز دنیای زیرزمینی ایستاده بود تا زمانی که با زنی آشنا شد و عاشقش گردید. همین اتفاق باعث شد ساکاموتو زندگی جنایتکارانهاش را رها کند و اکنون بهعنوان فروشنده در یک فروشگاه کوچک کار میکند.
اما کنار گذاشتن گذشتهٔ تاریکش به آن آسانی که تصور میکرد نیست. بسیاری از رقیبان و همکاران سابقش باور ندارند که او واقعاً از این کار دست کشیده و برای از بین بردنش ظاهر میشوند. از آنجا که دیگر اجازهٔ کشتن ندارد، ساکاموتو باید راههای خلاقانهای برای مهار دشمنانش پیدا کند و مانع شود که آسیبی به خانوادهاش، فروشگاهش و شهر کوچکی که در آن زندگی میکند برسانند.
Dungeon Reset
زندگی عادی داوون زمانی واژگون میشود که به سیاهچال احضار میشود؛ جایی که باید در بازیای مرگبار دوام بیاورد و از هیولاهای خطرناک و تلههای مرگآفرین جان سالم به در ببرد. بدتر از همه اینکه او فقط یک سازندهٔ ساده است، بیهیچ توان رزمی. اما پس از آنکه داوون در تلهای میافتد و با یک «ریست» باگدار زنده میماند، مهارتهایی تصادفی—اما بهطرز عجیبی مفید—به دست میآورد. او باید خلاق شود تا بازی را پشت سر بگذارد و به خانه برگردد؛ با دستیاری خونتشنگ و یک سنجاب زمینیِ بانمک که همسفرش شدهاند. حالا که قوانین دیگر شامل حال او نمیشود، چه امکانهایی در تونلهای زیرین در انتظارش است؟
زندگی عادی داوون زمانی واژگون میشود که به سیاهچال احضار میشود؛ جایی که باید در بازیای مرگبار دوام بیاورد و از هیولاهای خطرناک و تلههای مرگآفرین جان سالم به در ببرد. بدتر از همه اینکه او فقط یک سازندهٔ ساده است، بیهیچ توان رزمی. اما پس از آنکه داوون در تلهای میافتد و با یک «ریست» باگدار زنده میماند، مهارتهایی تصادفی—اما بهطرز عجیبی مفید—به دست میآورد. او باید خلاق شود تا بازی را پشت سر بگذارد و به خانه برگردد؛ با دستیاری خونتشنگ و یک سنجاب زمینیِ بانمک که همسفرش شدهاند. حالا که قوانین دیگر شامل حال او نمیشود، چه امکانهایی در تونلهای زیرین در انتظارش است؟