محبوبترین آثار مانهوا
Who Made Me a Princess
Solo Leveling
Second Life Ranker
The Beginning After the End
Solo Leveling: Ragnarok
Dungeon Reset
Doctor Elise: The Royal Lady with the Lamp
The Skeleton Soldier Failed to Defend the Dungeon
Noblesse
مانهوا (34 اثر)
Tower of God
بام بیستوپنجم تمام عمرش تنها بود تا اینکه راشل را ملاقات کرد. اما حالا راشل تصمیم گرفته از برج بالا برود و حاضر است برای این کار بام را پشت سر بگذارد. پس از آنکه راشل در پردهای از نور ناپدید میشود، بام به دنبال او میرود و سوگند میخورد که از برج بالا برود به امید آنکه دوباره او را ملاقات کند. اما برج مکانی خطرناک پر از رازهای کهن، هیولاهای هولناک و انسانهای شرور است. هر طبقه توسط یک «مدیر» محافظت میشود که چالشگران جسور را با آزمونهای طاقتفرسا میآزماید و آنها را تا مرز توانشان پیش میبرد. هنگامی که بام با «هِدون»، مدیر طبقه اول، روبهرو میشود، درمییابد که او یک «بیقاعده» است—کسی که توسط برج انتخاب نشده اما توانسته بهطور مستقل وارد آن شود؛ رخدادی بسیار نادر در برج. با وجود این کشف، مسیر پیش رویش روشن است: چه ثروت، چه قدرت، چه شکوه، یا حتی دیدار دوباره با راشل—تمامی خواستهها در بالای برج محقق خواهند شد.
بام بیستوپنجم تمام عمرش تنها بود تا اینکه راشل را ملاقات کرد. اما حالا راشل تصمیم گرفته از برج بالا برود و حاضر است برای این کار بام را پشت سر بگذارد. پس از آنکه راشل در پردهای از نور ناپدید میشود، بام به دنبال او میرود و سوگند میخورد که از برج بالا برود به امید آنکه دوباره او را ملاقات کند. اما برج مکانی خطرناک پر از رازهای کهن، هیولاهای هولناک و انسانهای شرور است. هر طبقه توسط یک «مدیر» محافظت میشود که چالشگران جسور را با آزمونهای طاقتفرسا میآزماید و آنها را تا مرز توانشان پیش میبرد. هنگامی که بام با «هِدون»، مدیر طبقه اول، روبهرو میشود، درمییابد که او یک «بیقاعده» است—کسی که توسط برج انتخاب نشده اما توانسته بهطور مستقل وارد آن شود؛ رخدادی بسیار نادر در برج. با وجود این کشف، مسیر پیش رویش روشن است: چه ثروت، چه قدرت، چه شکوه، یا حتی دیدار دوباره با راشل—تمامی خواستهها در بالای برج محقق خواهند شد.
The Skeleton Soldier Failed to Defend the Dungeon
اسکلتسرباز جنگجویی نحیف اما بهشدت وفادار است که برای محافظت از سرورش، لیدی ساکاباس، خدمت میکند. رؤیای یک زندگی آرام در کنار او وقتی یک روز هر دویشان بهطرز بیرحمانهای توسط گروهی از جنگجویان کشته میشوند، در هم میشکند.
اما آنچه میتوانست پایان تأسفبار یک روح معمولی باشد، جرقه آغاز جدیدی میشود: وقتی اسکلتسرباز بار دیگر چشمانش را باز میکند، به بیست سال پیش بازگشته است!
«باید به لیدی ساکاباس درباره تمام اتفاقات آینده هشدار دهم!»
اما بدون مهارت رزمی ویژه و با سابقهای از شکست و ناکامی، چگونه میتواند مانع وقوع دوباره آن حوادث وحشتناک شود؟
در سختترین مأموریتش همراه اسکلتسرباز باشید — بازنویسی پایان داستان خودش.
اسکلتسرباز جنگجویی نحیف اما بهشدت وفادار است که برای محافظت از سرورش، لیدی ساکاباس، خدمت میکند. رؤیای یک زندگی آرام در کنار او وقتی یک روز هر دویشان بهطرز بیرحمانهای توسط گروهی از جنگجویان کشته میشوند، در هم میشکند.
اما آنچه میتوانست پایان تأسفبار یک روح معمولی باشد، جرقه آغاز جدیدی میشود: وقتی اسکلتسرباز بار دیگر چشمانش را باز میکند، به بیست سال پیش بازگشته است!
«باید به لیدی ساکاباس درباره تمام اتفاقات آینده هشدار دهم!»
اما بدون مهارت رزمی ویژه و با سابقهای از شکست و ناکامی، چگونه میتواند مانع وقوع دوباره آن حوادث وحشتناک شود؟
در سختترین مأموریتش همراه اسکلتسرباز باشید — بازنویسی پایان داستان خودش.
unOrdinary
دنیا کامل نیست. یاد گرفتن کنار آمدن با نقصهای آن، بخش عادیای از زندگی است. اما نقطهای فرا میرسد که این نواقص منجر به یک آگاهی دردناک میشوند… اینکه چیزی باید تغییر کند…
دنیا کامل نیست. یاد گرفتن کنار آمدن با نقصهای آن، بخش عادیای از زندگی است. اما نقطهای فرا میرسد که این نواقص منجر به یک آگاهی دردناک میشوند… اینکه چیزی باید تغییر کند…
Doctor Elise: The Royal Lady with the Lamp
دکتر سونگ جیهیون در میان جراحان کرهای به عنوان یک نابغه شناخته میشود؛ پزشکی بینظیر که میتواند جان بیماران را در هر شرایطی نجات دهد. اما در زندگی قبلیاش، او الیز دو کلورانس بود — همسر گستاخ و مغرور امپراتور — که حسادت و طمعش باعث شد عزیزانش را از دست بدهد و سرانجام خودش نیز جان ببازد.
به همین دلیل، او سوگند خورد که این بار به جای نابود کردن زندگیها، نجاتبخش باشد. پس از یک سانحهی مرگبار هوایی، الیز بار دیگر خود را در همان بدن سابقش مییابد. اینبار اما با دانشی از پزشکی مدرن و فرصتی تازه برای جبران اشتباهات گذشته، مصمم است به عنوان یک پزشک، به امپراتوری خدمت کند.
اما آیا الیز میتواند از نامزدیاش با شاهزاده لیندن دو رومانوف، مردی که روزی چنان عاشقش بود که به نابودی خودش انجامید، دوری کند؟
دکتر سونگ جیهیون در میان جراحان کرهای به عنوان یک نابغه شناخته میشود؛ پزشکی بینظیر که میتواند جان بیماران را در هر شرایطی نجات دهد. اما در زندگی قبلیاش، او الیز دو کلورانس بود — همسر گستاخ و مغرور امپراتور — که حسادت و طمعش باعث شد عزیزانش را از دست بدهد و سرانجام خودش نیز جان ببازد.
به همین دلیل، او سوگند خورد که این بار به جای نابود کردن زندگیها، نجاتبخش باشد. پس از یک سانحهی مرگبار هوایی، الیز بار دیگر خود را در همان بدن سابقش مییابد. اینبار اما با دانشی از پزشکی مدرن و فرصتی تازه برای جبران اشتباهات گذشته، مصمم است به عنوان یک پزشک، به امپراتوری خدمت کند.
اما آیا الیز میتواند از نامزدیاش با شاهزاده لیندن دو رومانوف، مردی که روزی چنان عاشقش بود که به نابودی خودش انجامید، دوری کند؟
Who Made Me a Princess
در رمان شاهزادهخانم دوستداشتنی، شخصیت فرعی «آتاناسیا د آلجر اوبلیا» بیچارهترینِ همه است. مادرش هنگام زایمان درگذشت و پدرش، امپراتور «کلود»، هرگز حتی ذرهای محبت به دخترش نشان نداد. او که همیشه در حسرت اندکی عشق والدین بود، در نهایت برای جرمی بیاساس مقصر شناخته شد و به دستور همان پدر محبوبش اعدام گردید.
وقتی زنی از کرهی امروزی با خوردن قرص خواب به خواب میرود، بعدتر در بدن نوزاد آتاناسیا بیدار میشود. با دانستن سرنوشت ناخوشایندی که در انتظارش است، تصمیم میگیرد از چشم پدر مستبدش دور بماند تا هرگز خشم او را برنینگیزد. اما سرنوشت اینگونه مهربان نیست و او تنها در پنجسالگی با پدرش روبهرو میشود. با بر باد رفتن نقشهی اولیه، این بار تصمیم میگیرد چنان محبوب دل پدر شود که حتی به ذهنش خطور نکند به او آسیبی برساند.
با این حال، در حالی که هرکس به دنبال اهداف خود است، نقشهی او به آشوب کشیده میشود—«ژانت مارگاریتا»، خواهر تنی آتاناسیا، در آرزوی خانواده است؛ اشراف بلندمرتبه برای قدرت رقابت میکنند؛ و سایهای از گذشتهی کلود تهدید به نابودی همهچیز میکند.
در رمان شاهزادهخانم دوستداشتنی، شخصیت فرعی «آتاناسیا د آلجر اوبلیا» بیچارهترینِ همه است. مادرش هنگام زایمان درگذشت و پدرش، امپراتور «کلود»، هرگز حتی ذرهای محبت به دخترش نشان نداد. او که همیشه در حسرت اندکی عشق والدین بود، در نهایت برای جرمی بیاساس مقصر شناخته شد و به دستور همان پدر محبوبش اعدام گردید.
وقتی زنی از کرهی امروزی با خوردن قرص خواب به خواب میرود، بعدتر در بدن نوزاد آتاناسیا بیدار میشود. با دانستن سرنوشت ناخوشایندی که در انتظارش است، تصمیم میگیرد از چشم پدر مستبدش دور بماند تا هرگز خشم او را برنینگیزد. اما سرنوشت اینگونه مهربان نیست و او تنها در پنجسالگی با پدرش روبهرو میشود. با بر باد رفتن نقشهی اولیه، این بار تصمیم میگیرد چنان محبوب دل پدر شود که حتی به ذهنش خطور نکند به او آسیبی برساند.
با این حال، در حالی که هرکس به دنبال اهداف خود است، نقشهی او به آشوب کشیده میشود—«ژانت مارگاریتا»، خواهر تنی آتاناسیا، در آرزوی خانواده است؛ اشراف بلندمرتبه برای قدرت رقابت میکنند؛ و سایهای از گذشتهی کلود تهدید به نابودی همهچیز میکند.
The Superhuman Era
وقتی تهاجم «زِنوترا» آغاز شد، تنها کسانی که میان ما و آن موجودات هیولایی ایستادند، ابرانسانها بودند. اما در حالی که برخی تصمیم گرفتند از این قدرت برای نیکی استفاده کنند، دیگران نیات شومتری در سر داشتند.
«کانگ لیم» یک دانشآموز دبیرستانی است با رازی پنهان—او همان قهرمان نقابدار و دادستان خودخواندهای است که با نام کلاهسفید شناخته میشود و هر زمان که بتواند با هیولاهای مرموز میجنگد. اما دنیایی که او از آن محافظت میکند، آنطور که به نظر میرسد نیست—پیدایش «زِنوترا» پیچیدگیهای بیشتری دارد و نیروهای ناشناختهای در سایهها در حال نقشآفرینیاند...
وقتی تهاجم «زِنوترا» آغاز شد، تنها کسانی که میان ما و آن موجودات هیولایی ایستادند، ابرانسانها بودند. اما در حالی که برخی تصمیم گرفتند از این قدرت برای نیکی استفاده کنند، دیگران نیات شومتری در سر داشتند.
«کانگ لیم» یک دانشآموز دبیرستانی است با رازی پنهان—او همان قهرمان نقابدار و دادستان خودخواندهای است که با نام کلاهسفید شناخته میشود و هر زمان که بتواند با هیولاهای مرموز میجنگد. اما دنیایی که او از آن محافظت میکند، آنطور که به نظر میرسد نیست—پیدایش «زِنوترا» پیچیدگیهای بیشتری دارد و نیروهای ناشناختهای در سایهها در حال نقشآفرینیاند...
Child of the Sheath
این جهانی است که در آن درختی جادویی از پشت یک شمشیرزن میروید، دختری لال توسط مادرش به یک سلاح زنده تبدیل میشود، اژدهای یخی در آسمانها پرسه میزند و به دنبال انتقام است، و موجوداتی با قدرتهای خدایی برای حفظ تعادل طبیعت با هم درگیر میشوند. در میان همهی اینها، «بیرا» پسر یتیمی است که روزهایش را با خوشحالی در جنگلی دورافتاده به ماهیگیری میگذراند. سپس او با «تانیو» آشنا میشود، ژنرال سابقی که در جستجوی دوست دوران کودکیاش است. آن دو با هم سفری را به سرزمینی افسونشده آغاز میکنند که مانند هیچجای دیگری نیست.
این جهانی است که در آن درختی جادویی از پشت یک شمشیرزن میروید، دختری لال توسط مادرش به یک سلاح زنده تبدیل میشود، اژدهای یخی در آسمانها پرسه میزند و به دنبال انتقام است، و موجوداتی با قدرتهای خدایی برای حفظ تعادل طبیعت با هم درگیر میشوند. در میان همهی اینها، «بیرا» پسر یتیمی است که روزهایش را با خوشحالی در جنگلی دورافتاده به ماهیگیری میگذراند. سپس او با «تانیو» آشنا میشود، ژنرال سابقی که در جستجوی دوست دوران کودکیاش است. آن دو با هم سفری را به سرزمینی افسونشده آغاز میکنند که مانند هیچجای دیگری نیست.
داستان در کرهجنوبی معاصر جریان دارد. حدود ۳۰ سال پیش، موجودات ناشناختهای ناگهان ظاهر شدند و به مردم حمله کردند. آنها هر جا که میرفتند ویرانی گستردهای به بار میآوردند. این هیولاها «ترابل» نام گرفتند و جهان را در هرجومرج فرو بردند. همزمان با نخستین ظهور «ترابلها»، تعدادی از انسانها با تواناییهای ماوراءطبیعی به دنیا آمدند یا بعدها آنها را به دست آوردند. این جهشیافتهها که «تریس» نامیده میشوند، تنها کسانی هستند که قادرند با «ترابلها» مبارزه کنند.
با این حال، «تریسها» نیز بهعنوان موجوداتی عجیبوغریب شناخته شده و عموماً توسط جامعه طرد میشوند، زیرا برخی از آنها قدرتهایشان را برای منافع شخصی خود سوءاستفاده کردهاند. خط داستانی حول دو شخصیت اصلی میچرخد: «سا گانگ-کون»، دانشآموز دبیرستانی که بهعنوان یک «تریس» متولد شده اما تلاش میکند تواناییاش را پنهان کند؛ و دیگری «کیم یون-سونگ»، مردی که در اوایل دهه سی زندگیاش قدرتهای «تریس» را به دست آورده است. اندکی پس از این اتفاق، همسر و دخترش برای مقاصد آزمایشی از او گرفته میشوند.
داستان در کرهجنوبی معاصر جریان دارد. حدود ۳۰ سال پیش، موجودات ناشناختهای ناگهان ظاهر شدند و به مردم حمله کردند. آنها هر جا که میرفتند ویرانی گستردهای به بار میآوردند. این هیولاها «ترابل» نام گرفتند و جهان را در هرجومرج فرو بردند. همزمان با نخستین ظهور «ترابلها»، تعدادی از انسانها با تواناییهای ماوراءطبیعی به دنیا آمدند یا بعدها آنها را به دست آوردند. این جهشیافتهها که «تریس» نامیده میشوند، تنها کسانی هستند که قادرند با «ترابلها» مبارزه کنند.
با این حال، «تریسها» نیز بهعنوان موجوداتی عجیبوغریب شناخته شده و عموماً توسط جامعه طرد میشوند، زیرا برخی از آنها قدرتهایشان را برای منافع شخصی خود سوءاستفاده کردهاند. خط داستانی حول دو شخصیت اصلی میچرخد: «سا گانگ-کون»، دانشآموز دبیرستانی که بهعنوان یک «تریس» متولد شده اما تلاش میکند تواناییاش را پنهان کند؛ و دیگری «کیم یون-سونگ»، مردی که در اوایل دهه سی زندگیاش قدرتهای «تریس» را به دست آورده است. اندکی پس از این اتفاق، همسر و دخترش برای مقاصد آزمایشی از او گرفته میشوند.
Ability
داستان درباره پسری به نام هان یو است که در ظاهر یک فرد معمولی به نظر میرسد و زندگی سادهای دارد. اما او بهطور اتفاقی وارد دنیایی میشود که در آن انسانهایی با تواناییهای ماورایی خاص وجود دارند. او به مرور متوجه میشود که خودش هم قدرتی ویژه دارد و همین باعث میشود درگیر جنگها و کشمکشهای میان افراد با قدرتهای مختلف و سازمانهایی شود که به دنبال کنترل یا نابودی این افراد هستند.
ماجراها حول تلاش او برای کشف حقیقت درباره قدرتش، گذشته پنهان برخی شخصیتها، و رویارویی با دشمنانی قدرتمند شکل میگیرد. در طول مسیر، دوستان و دشمنان زیادی پیدا میکند و سرنوشت او با اتفاقات بزرگ و سرنوشتساز گره میخورد.
داستان درباره پسری به نام هان یو است که در ظاهر یک فرد معمولی به نظر میرسد و زندگی سادهای دارد. اما او بهطور اتفاقی وارد دنیایی میشود که در آن انسانهایی با تواناییهای ماورایی خاص وجود دارند. او به مرور متوجه میشود که خودش هم قدرتی ویژه دارد و همین باعث میشود درگیر جنگها و کشمکشهای میان افراد با قدرتهای مختلف و سازمانهایی شود که به دنبال کنترل یا نابودی این افراد هستند.
ماجراها حول تلاش او برای کشف حقیقت درباره قدرتش، گذشته پنهان برخی شخصیتها، و رویارویی با دشمنانی قدرتمند شکل میگیرد. در طول مسیر، دوستان و دشمنان زیادی پیدا میکند و سرنوشت او با اتفاقات بزرگ و سرنوشتساز گره میخورد.
Monster Child
نوجوانی به نام «کیم هو» که از خانه فرار کرده، توسط مردی مشکوک استخدام میشود تا از نوزادی مراقبت کند. اما خیلی زود متوجه میشود این نوزاد در واقع هیولایی خطرناک است.
کیم هو از آنجا فرار میکند و کودک را با خود میبرد.
اکنون باید از موجودی مراقبت کند که ممکن است روزی همهچیز را نابود کند.
نوجوانی به نام «کیم هو» که از خانه فرار کرده، توسط مردی مشکوک استخدام میشود تا از نوزادی مراقبت کند. اما خیلی زود متوجه میشود این نوزاد در واقع هیولایی خطرناک است.
کیم هو از آنجا فرار میکند و کودک را با خود میبرد.
اکنون باید از موجودی مراقبت کند که ممکن است روزی همهچیز را نابود کند.
The Horizon
در جهانی که جنگ ویرانش کرده، پسری نوجوان پس از مرگ مادرش در جادهای خلوت قدم میزند. در طول مسیر، تانکهای نظامی، اجساد، و شهر محبوبش را که به ویرانه بدل شده میبیند. با چشمانی مهآلود از اندوه، خودش را وادار میکند که همچنان به پیش برود.
یک صبح، در اتوبوسی متروکه که شب را در آن به سر برده بود، دختری را ملاقات میکند. لحظاتی پس از روبهرو شدنشان، آن حوالی به میدان نبرد بدل میشود و آن دو به کوچهای که سالها متروکه مانده بود میگریزند. این دو غریبه تصمیم میگیرند تا پایان راه کنار هم قدم بزنند؛ آغازی برای رفاقتی که جرقهٔ امیدی نو را در دلهای پژمردهشان میافروزد.
در جهانی که جنگ ویرانش کرده، پسری نوجوان پس از مرگ مادرش در جادهای خلوت قدم میزند. در طول مسیر، تانکهای نظامی، اجساد، و شهر محبوبش را که به ویرانه بدل شده میبیند. با چشمانی مهآلود از اندوه، خودش را وادار میکند که همچنان به پیش برود.
یک صبح، در اتوبوسی متروکه که شب را در آن به سر برده بود، دختری را ملاقات میکند. لحظاتی پس از روبهرو شدنشان، آن حوالی به میدان نبرد بدل میشود و آن دو به کوچهای که سالها متروکه مانده بود میگریزند. این دو غریبه تصمیم میگیرند تا پایان راه کنار هم قدم بزنند؛ آغازی برای رفاقتی که جرقهٔ امیدی نو را در دلهای پژمردهشان میافروزد.
درون ساختمانی متروکه در کرهٔ جنوبی، تابوتی سفید آرمیده است؛ از درون آن کادیس اترامـا دی ریزل، «رای»—مردی با زیبایی باورناپذیر، وقار و نجابت—برمیخیزد. رای که در زمانی نامعلوم بیدار شده، باید کسی را بیابد که به او اعتماد دارد: همدم وفادارش، فرانکنشتاین. برای آغازِ تطبیق با جامعهٔ انسانی، رای لباسهای قدیمیاش را به یونیفرم نو و تمیز دبیرستان «یه رَن» بدل میکند؛ و معلوم میشود مدیر همان مدرسه، خدمتکار او، فرانکنشتاین است.
پس از ۸۲۰ سال خواب، رای برای سازگار شدن با دوران کنونی به کمک فرانکنشتاین نیاز دارد؛ بنابراین فرانکنشتاین او را بهعنوان دانشآموزی جدید ثبتنام میکند تا دنیای مدرن را بشناسد و زندگی عادی را تجربه کند. با این حال، نقشههای فرانکنشتاین خیلی زود بههم میریزد؛ نه فقط بهخاطر مشکلات ناشی از جامعهٔ امروز، بلکه به سبب درگیریهای حلنشدهٔ گذشتهٔ پرآشوب او و اربابش. رای که چارهای جز این ندارد، ناگزیر میشود برای حفاظت از عزیزانش از قدرت مرموز خود بهره بگیرد.
درون ساختمانی متروکه در کرهٔ جنوبی، تابوتی سفید آرمیده است؛ از درون آن کادیس اترامـا دی ریزل، «رای»—مردی با زیبایی باورناپذیر، وقار و نجابت—برمیخیزد. رای که در زمانی نامعلوم بیدار شده، باید کسی را بیابد که به او اعتماد دارد: همدم وفادارش، فرانکنشتاین. برای آغازِ تطبیق با جامعهٔ انسانی، رای لباسهای قدیمیاش را به یونیفرم نو و تمیز دبیرستان «یه رَن» بدل میکند؛ و معلوم میشود مدیر همان مدرسه، خدمتکار او، فرانکنشتاین است.
پس از ۸۲۰ سال خواب، رای برای سازگار شدن با دوران کنونی به کمک فرانکنشتاین نیاز دارد؛ بنابراین فرانکنشتاین او را بهعنوان دانشآموزی جدید ثبتنام میکند تا دنیای مدرن را بشناسد و زندگی عادی را تجربه کند. با این حال، نقشههای فرانکنشتاین خیلی زود بههم میریزد؛ نه فقط بهخاطر مشکلات ناشی از جامعهٔ امروز، بلکه به سبب درگیریهای حلنشدهٔ گذشتهٔ پرآشوب او و اربابش. رای که چارهای جز این ندارد، ناگزیر میشود برای حفاظت از عزیزانش از قدرت مرموز خود بهره بگیرد.
Promise of an Orchid
«منتظرت میمونم…» این را زنی مرموز با موهای قرمز در گوش یائهسین یانگ زمزمه میکند—خوابی تکرارشونده که او هر شب از دوران کودکیاش و پس از قتلعام غمانگیز یتیمخانه، میبیند. وقتی یائهسین به خیابان بدنام و تسخیرشدهی «ارکیده» نقل مکان میکند تا معنای پشت رؤیاهایش را کشف کند، همان شب اول نزدیک است که توسط شیطانی انتقامجو کشته شود. اما دختری زیبا به نام «سوچئون»—که به طرز عجیبی شبیه همان زن در خوابهایش است—او را نجات میدهد.
از آن پس، آنها با یکدیگر متحد میشوند تا به شیاطین بیگناه کمک کرده و در برابر نقشههای شوم «گومگوان»، ارباب تمامی شیاطین، مبارزه کنند.
«منتظرت میمونم…» این را زنی مرموز با موهای قرمز در گوش یائهسین یانگ زمزمه میکند—خوابی تکرارشونده که او هر شب از دوران کودکیاش و پس از قتلعام غمانگیز یتیمخانه، میبیند. وقتی یائهسین به خیابان بدنام و تسخیرشدهی «ارکیده» نقل مکان میکند تا معنای پشت رؤیاهایش را کشف کند، همان شب اول نزدیک است که توسط شیطانی انتقامجو کشته شود. اما دختری زیبا به نام «سوچئون»—که به طرز عجیبی شبیه همان زن در خوابهایش است—او را نجات میدهد.
از آن پس، آنها با یکدیگر متحد میشوند تا به شیاطین بیگناه کمک کرده و در برابر نقشههای شوم «گومگوان»، ارباب تمامی شیاطین، مبارزه کنند.
The Breaker: New Waves
پس از آنکه استاد «یی "شیوون" شی-وون»، یعنی «گومونریونگ»، مرکز کیِ او را میشکند و توانایی استفاده از هنرهای رزمیاش را از بین میبرد، شیوون تصمیم میگیرد دنیای «موریِم» را ترک کند و زندگی عادیاش را ادامه دهد: هر روز به مدرسه برود و نزد مادرش به خانه برگردد. اما موریِم برنامهٔ دیگری برای او دارد. وقتی مشخص میشود او تنها شاگرد واقعی گومونریونگ است و «بانوی سوسول» مدالیون ققنوسِ قبیلهٔ سونوو را به او میسپارد—و عملاً او را رهبر موقت این قبیله میکند—جهان موریِم به این راحتی حاضر نیست شیوون را رها کند.
با این جایگاه تازه، دشمنانی که شیوون هرگز با آنها روبهرو نشده بود یکی پس از دیگری ظاهر میشوند؛ از جمله سازمانی به نام «سولجرز آندر کامند». آنها برای پیشرفت خود قصد حذف او را دارند. اما شیوون بدون مرکز کیِ سالم، چگونه میتواند از خود دفاع کند؟
پس از آنکه استاد «یی "شیوون" شی-وون»، یعنی «گومونریونگ»، مرکز کیِ او را میشکند و توانایی استفاده از هنرهای رزمیاش را از بین میبرد، شیوون تصمیم میگیرد دنیای «موریِم» را ترک کند و زندگی عادیاش را ادامه دهد: هر روز به مدرسه برود و نزد مادرش به خانه برگردد. اما موریِم برنامهٔ دیگری برای او دارد. وقتی مشخص میشود او تنها شاگرد واقعی گومونریونگ است و «بانوی سوسول» مدالیون ققنوسِ قبیلهٔ سونوو را به او میسپارد—و عملاً او را رهبر موقت این قبیله میکند—جهان موریِم به این راحتی حاضر نیست شیوون را رها کند.
با این جایگاه تازه، دشمنانی که شیوون هرگز با آنها روبهرو نشده بود یکی پس از دیگری ظاهر میشوند؛ از جمله سازمانی به نام «سولجرز آندر کامند». آنها برای پیشرفت خود قصد حذف او را دارند. اما شیوون بدون مرکز کیِ سالم، چگونه میتواند از خود دفاع کند؟
The Breaker: Eternal Force
هاجه کانگ دیگر طاقت ندارد. زیر فشار آزار و اذیتِ relentless، تا لبهی بام مدرسه پیش میرود تا به همهچیز پایان دهد. اما درست لحظهای که میخواهد بپرد، دانشآموز سالبالایی مرموزی به نام سی-اون لی او را (واقعاً) هُل میدهد—و هاجه فردای آن روز بیهیچ آسیبی بیدار میشود. هاجه خبر ندارد که سی-اون یکی از قدرتمندترین رزمیکاران «موریِم»، دنیای پنهان هنرهای رزمی، است. هاجه از او التماس میکند که آموزشَش دهد، اما هرگز تصور نمیکرد دنیای زیرزمینی هنرهای رزمی تا این حد پرآشوب و خطرناک باشد…
هاجه کانگ دیگر طاقت ندارد. زیر فشار آزار و اذیتِ relentless، تا لبهی بام مدرسه پیش میرود تا به همهچیز پایان دهد. اما درست لحظهای که میخواهد بپرد، دانشآموز سالبالایی مرموزی به نام سی-اون لی او را (واقعاً) هُل میدهد—و هاجه فردای آن روز بیهیچ آسیبی بیدار میشود. هاجه خبر ندارد که سی-اون یکی از قدرتمندترین رزمیکاران «موریِم»، دنیای پنهان هنرهای رزمی، است. هاجه از او التماس میکند که آموزشَش دهد، اما هرگز تصور نمیکرد دنیای زیرزمینی هنرهای رزمی تا این حد پرآشوب و خطرناک باشد…